10 نكته مهم ديگر براي 3/1ميليون داوطلب كنكور يا ؛
شما به آساني خريد يك سيم كارت اعتباري مي توانيد دانشجو نام بگيريد!

* ارژنگ حاتمي

دكتر حسين توكلي در گفتگو با قدس به داوطلبان كنكور 10 توصيه مهم كردند، ما نيز براي آن كه نشان دهيم چقدر به فكر داوطلبان كنكور هستيم، 10 نكته مهم ديگر را بيان مي كنيم؛

۱- اگر كنكور براي شما تبديل به غولي بزرگ شده است، اگر در اين روزها استرس زيادي به شما وارد مي شود، اگر مدام اخبار مربوط به حذف كنكور را دنبال مي كنيد، اگر فقط و فقط هدفتان اين است كه دانشجو نام بگيريد، اگر فكر مي كنيد دانشجو بودن كلاس دارد، اگر فكر مي كنيد براي ورود به دانشگاه بايد بسيار تلاش كرد و شب ها و روزهاي بسياري را درس خواند ... بدانيد كه چند سالي هست كه بدون سر و صدا مشكل شما حل شده است و شما به آساني خريد يك سيم كارت اعتباري مي توانيد دانشجو نام بگيرد، اگر گفتيد چه طوري؟ ... خب معلومه، با ثبت نام در يكي از همين دوره هاي فراگير پيام نور!

۲- اگر با ديدن برخي فيلمهاي سينمايي و يا شنيدن برخي اخبار و ايضا ديدن برخي سي دي ها راغب ورود به دانشگاه شده ايد، بنده شديداً تمام اين موارد را تكذيب مي كنم و بيان مي دارم تمام اين موارد تنها قسمتي از لجن پراكنيهاي بدخواهان دانشگاه ها مي باشد و هيچ خبري غير از تحصيل علم و دانش در دانشگاه ها موجود نيست ... آخ دماغم ... اِهه اِهه(صداي گريه) بازم بايد برم دماغم رو عمل كنم!

۳- اگر تا امروز براي كنكور درس نخوانده ايد، به خودتان زحمت زيادي ندهيد و بيخودي زور نزنيد، اگر شما درس خوان بوديد تا الان درس مي خوانديد، لياقت شما همان دوره هاي فراگ ...

۴- دواطلبان عزيز ساعت شروع امتحان 7 و 30دقيقه صبح است، و يك ساعت قبل از شروع امتحان درب هاي حوزه امتحاني بسته مي شود، و شما بايد يك ساعت قبل از بسته شدن درب ها در حوزه امتحاني حضور داشته باشيد، و همچنين بايد يكي دو ساعت قبل از آني كه بايد در محل حوزه امتحاني باشيد از منزل خود به سمت حوزه امتحاني حركت كنيد تا اگر در ترافيك مانديد يا اتفاق پيش بيني نشده اي در بين راه افتاد دير به حوزه امتحاني نرسيد، پيشنهاد مي شود دو ساعت قبل از خروج از خانه از خواب بيدار شويد، نيم ساعت ورزش كنيد، يك دوش بگيريد و صبحانه بخوريد، با يك حساب سر انگشتي پيشنهاد مي شود براي به موقع رسيدن به سر جلسه امتحان ساعت يك و نيم شب (وشايد هم صبح) از خواب بيدار شويد!

۵- شديداً دادن ناهار در حين آزمون را تكذيب مي نماييم، شما صرفاً به خوردن يك كيك با سانديس دعوت هستيد!
تذكر ضروري: سانديسش هم از اين صد تومنيهاست، يك وقتي دبه نكنيد كه ما فكر مي كرديم از اون بزرگاست!

۶- درست است كه مي گويند با لباس راحت به سر جلسه امتحان بياييد، اما جنبه هم خوب چيزي است، آخه با بيژامه؟!... اِ اِ اون يكي رو نگاه ... اوه اوه ... آقا فيلم نگير ... شطرنجي اش كنين!

۷- از آوردن گوشي همراه، دستگاه پلي استيشن، حيوان خانگي، رايانه شخصي، گيتار، دستگاه آب ميوه گيري، كمربند لاغري، بالشت، لوازم آرايش، خوشبو كننده هوا، حشره كش، وان حمام و آفتابه به داخل حوزه امتحاني شديداً خودداري كنيد!

۸- از كشيدن سيگار، اكس تركاندن، انجام حركات موزون و حتي غيرموزون در حين جلسه امتحان شديداً خودداري نماييد.
تبصره: كشيدن خميازه، چرت زدن، خوابيدن، چشمك زدن، تيك هاي عصبي، چرخاندن گردن تا 90 درجه به سمت چپ و راست اشكالي ندارد!

۹- با توجه به آنكه در زمان انتخاب رشته، شما كمي تا قسمتي گرم بوده و دچار جو گرفتگي هستيد، و ايضاً به هيچ چيز جز دانشجو شدن خودتان فكر نمي كنيد، شديداً و اكيداً توصيه مي شود قبل از انتخاب رشته دانشگاه هاي آزاد، شبانه، غيرانتفاعي، پيام نور نگاهي هم به فيش حقوقي پدرتان بكنيد! به هر حال درست است كه مي گويند علم چيز خوبي است اما ديگر فكر نكنم آنقدر خوب باشد كه ارزش شكسته شدن كمر پدرتان زير بار بدهي و پرداخت شهريه هاي نه چندان غير سنگين را داشته باشد!

۱۰- استرس زيادي نداشته باشيد، با عدم ورود به دانشگاه اتفاق خاصي براي شما نمي افتد، فقط آقا پسرها زودتر سربازي مي روند و در نتيجه زودتر به سر كار رفته و زودتر ازدواج مي كنند و دخترخانم ها هم از آنجا كه ديگر بهانه اي با عنوان «مي خوام ادامه تحصيل بدم» را ندارند زودتر به خانه بخت مي روند، مگه بده؟!

نتيجه گيري پاياني: علم بهتر است يا ثروت؟ !معلومه مدرك... مدرك!

چاپ شده در روزنامه قدس 31/3/86

 

+ این طنزم را هم در سایت عصر ایران بخوانید: فروش همسر محترمه در ماه عسل!

هاچ، پسر شجاع، حنا، اي كيو سان، همه منتظرند!

ارژنگ حاتمي

- صداي راديو: شهروندان عزيز !فردا آخرين مهلت براي پر كردن اظهارنامه هاي مالياتي است و سازمان ...
فرزند خانواده در حالي كه كارتون رابين هود را تماشا مي كند: بابايي !ماليات خوبه؟!




- تو رابين هود رو دوست داري؟ مدرسه موشها و تام و جري رو چي؟!
-- ها! ( ببخشيد! تقصير نويسنده مطلب نيست، خانواده اين بچه بهش ياد ندادند نگه«ها» بگه «بعله»!)




- خب!اگه ماليات چيز خوبي بود، رابين هودي كه تو اين قدر دوستش داري، مثل بچه آدم مي رفت مالياتش رو مي داد.
- پس ماليات دادن چيز خوبي نيست؟!
- معلومه كه چيز خوبي نيست، فكرش رو بكن اگه همه ماليات مي دادن، شهرداري مي تونست همه موشها رو از بين ببره و در اين صورت ديگه «جري»اي هم وجود نداشت تا تو بشيني و كارتون «موش و گربه» رو ببيني، ديگه «مدرسه موش» هايي هم وجود نداشت و مهمتر از اون اگه ماليات بديم و موشي وجود نداشته باشه، ديگه مامانت توي آشپزخونه غش نمي كنه!
- بابايي !پس ماليات بده، موش خوبه؟!
- آره پسرم !ماليات يه چيزيه تو مايه هاي ز



مانيه كه مامانت بهت شربت مي ده!
- ها؟!
- نگاه كن پسرم! ماليات مثل اون شربت، تلخه و مثل مامانت، زيادي ... آخ!!
***
- من كي هستم؟ !اينجا كجاست؟!
-- تو نقش اول اين مطلب هستي و من هم رابين هود هستم، اومدم ازت ماليات بگيرم!
- ( در حاليكه توي بغل رابين هود مي پرد): سلام آقاي رابين هود، ميشه يه امضا بدين، من هميشه كارتوناي شما رو ...
-- مالياتت رو بده!
- ها؟ !ماليات؟ !من خودم ختم اين حرفام، مي خواي ما رو تلكه كني؟ !همه كه مي دونن تو راهزني!
« خونه مادر بزرگه هزار تا ...» (اين مثلاً صداي زنگ موبايل رابين هود بود.)
-- ببخشيد حرفتون رو قطع مي كنم، صبر كنيد جواب موبايلم رو بدم ... به، سلام «صدا خفن»، خوبي؟ !تشكر كه مالياتتون رو پرداخت كردين،به«پسر شجاع» هم سلام منو برسون !تق !( و اين هم صداي قطع كردن موبايل بود!)
- ببخشيد يه سؤالي برام پيش اومد، من تا جايي كه يادمه «پسر شجاع» دوستي با نام «صدا خفن» نداشت!
-- همون طور كه گفتم با فرهنگ سازيهاي انجام شده، اينجا همه ماليات مي دن، در نتيجه پيشرفتهاي زيادي انجام شده، دور و بر محل زندگي پسر شجاع يك اداره ثبت احوال زديم و پدر پسر شجاع هم كه بيچاره اسم نداشت، رفت و روي خودش اسم گذاشت، شما هم بهتره مالياتت رو بدي! وگرنه ديگه نمي تونيم بودجه اداره پست رو بديم و «پت پستچي» بيكار مي شه، مدرسه «آنكوكوچي» تعطيل ميشه و اي كيو سان نمي تونه ديپلمش رو بگيره ...
- اما ماليات، بديهايي هم داره !اگه همه ماليات بدن،شهرداري همه چاله و چوله هاي شهر رو درست مي كنه و ديگه گاري هيچكي توي اين چاله چوله ها نمي افته، و «ژان والژان» شناخته نمي شه، اگه همه ماليات بدن «حنا» تحت پوشش يك سازمان قرار مي گيره و لازم نيست بره توي مزرعه كار كنه، اگه همه ماليات بدن تمام خيابونها تابلوگذاري مي شه و هاچ همون قسمت اول مامانش رو پيدا مي كنه ...
- آخه مگه بده «هاچ» همون قسمت اول مامانش رو پيدا كنه و باقي قسمتهاي كارتون بشينه مثل يه زنبور خوب عسل درست كنه، مگه بده «حنا» به جاي كار در مزرعه، بره ادامه تحصيل بده، اين رو هم بدون «ژان والژان» بودن فقط به در آوردن يه گاري از تو چاله نيست، آخه تا كي بايد «بزبزقندي» خودش بزنه شكم گرگ رو تيكه پاره كنه، چرا نبايد امنيت اجتماعي براي «شنگول» و «منگول» و «حبه انگور» وجود داشته باشه، فكرش رو بكن اگه شما ماليات بدي ما مي تونيم يك مترو درست كنيم كه ديگه اون پيرزن بيچاره مجبور نباشه براي ديدن بچه هاش بره توي كدو و هي قل بخوره و قل بخوره!
***
- من ... ماليات ... بامزي ... ملوان زبل ... پينوكيو ...
-- خانم، چيز محكمي توي سر شوهرتون خورده؟!
--- راستش آقاي دكتر، مثل هميشه مي خواستم با ملاقه بزنم توي سر شوهرم، اما بعد پرتاب متوجه شدم اشتباهي با ماهيتابه زدم توي سرش!
- خانوم ... من حالم خوبه ... فقط اون اظهارنامه مالياتي رو بيار تا پرش كنم، «هاچ»،«پدر پسر شجاع»، «حنا»، «اي كيو سان»،همه منتظرن!

چاپ شده در روزنامه قدس (24/3/86)

 

+ این چند طنزم را هم در سایت عصر ایران بخوانید:

زنان خود را به زنجير بكشيد حتي الامكان...!(نگاه طنز به فيلم نقاب و اطلاعيه وزارت ارشاد)

سيا، شكستن صندلي كار بديه سيا!

در جاده ها مين بكاريم!

كي بود، كي بود؟ من نبودم!(از کلهر تا سیب زمینی و سنتوری )

خدا را شكر كه مسوولان ، احساساتي نيستند !

ارژنگ حاتمي

1- در خبرها مي خوانيم:« يك بازيگر مشهور سريالهاي طنز شبكه سوم سيما دستگيرشد.»، در شرح خبر مي خوانيم اين بازيگر پس از مصرف «كراك» يك عدد اسلحه به دست گرفته و باعث وحشت مردم مي شده است!
كمي مي انديشيم و ناگهان مسؤول صفحه سوسه را در آغوش مي گيريم و از او تشكر مي كنيم كه حق التأليف هاي صفحه سوسه چندان زياد نيست والا شايد ما هم امروز خداي نكرده ...
يكي دو روز بعد مي خوانيم اسلحه بازيگر مذكور قلابي بوده است، آهي از ته دل مي كشيم:«اي كاش كليت خبر فوق قلابي بود!»

2- غير اخلاقي ترين وعده انتخاباتي توسط كانديداي سناي بلژيك
خبر را مي خوانيم، سرخ مي شويم، لبمان را گاز مي گيريم، نمي دانيم تعجب كنيم، بخنديم و يا متأسف شويم، از آنجا كه احتمال مي دهيم اين صفحه را كودكان و نوجوانان زير هجده سال هم مطالعه كنند نمي گوييم كه اين خانم وعده داده است با 40 هزار نفر اولي كه به او رأي دهند چه كار كند... البته اين خانم وعده هاي خوب هم داده است، از جمله ايجاد 400 هزار شغل، برخي مطلعان پيش بيني مي كنند قسمت اعظم اين اشتغالها مرتبط با فيلم برداري، تكثير سي دي و فروش آن باشد!

3- در يكي از سايتهاي خبري مي بينيم لينكي با اين مضمون وجود دارد:«چگونه نام همسر اول را از شناسنامه حذف كنيم؟»، خوشحال مي شويم و به ثبت احوال مراجعه مي كنيم ...
- آقا شما چي رو مي خواي حذف كني؟!
-- نام همسر اولم رو!
- اما شما كه هنوز ازدواج هم نكردي!
مأمور ثبت احوال راهنمايي مان مي كند براي حذف نام همسر اول، ابتدا بايد دو عدد زن بگيرم و سپس اولي را ( به انتخاب خودم) طلاق بدهم و آن وقت است كه مي توانم از اين تسهيلات ويژه استفاده كنم.
دستمان را داخل دماغمان مي كنيم و شادمان از اين كه امروز به سوادمان چيزي افزوده شده است راهي خانه مي شويم!

4- ناگفته هايي از فرار شهرام
ديگر عادت كرده ايم هر چند روز يك بار در سايتها و روزنامه ها تيتري با اين عنوان بخوانيم، به همين مناسبت ما هم قسمت كوتاهي از ناگفته هاي فرار شهرام جزايري را كه فقط خودمان مي دانيم منتشر مي كنيم،
فردي به نام الف.ح طنزنويس در روز قبل از فرار شهرام او را در زندان مي بيند، شهرام به او مي گويد:
- پول مي خواي؟
-- معلومه كه آره! الان جلوي خواننده ها زشته، بعد از تموم شدن مطلب ازت مي گيرم.
- تو مي توني منو فراري بدي؟
-- مي تونم، اما شهرام، فرار خطرناكه شهرام!
- من به اين حرفها كاري ندارم، تو به من خيلي مديوني، اين همه من سوژه طنزهات شدم، يه كاري براي ما بكن ديگه!
-- باشه، اول اين هواپيما رو بگير، يه راست برو دوبي بعدش هم برو كانادا، اما بازم مي گم شهرام فرار خطرناكه ها!

5- در خبرها مي خوانيم، سيب زميني كيلويي 1000 تومان و مرغ كيلويي 2100 تومان، سيب زميني را كه مي دانيم چيست، اما اي كاش يك نفر پيدا مي شد به ما بگويد اين مرغ چيست كه اين قدر گران است؟ پوشيدني است يا خوردني؟!، همكاران محترم بنده در صفحه سوسه همين الان يادآوري نموده اند كه بنزين هم  100 تومان شده است، من نيز به نوبه خودم از دولت محترم به خاطر 100 توماني شدن بنزين تشكر مي كنم، زيرا به اين وسيله قيمت اين ماده رند شده است و ديگر لازم نيست براي محاسبه قيمت بنزين زده شده فسفر و يا مواد مشابه ديگري بسوزانيم.

6- سازمان بازرسي: امتياز ادامه تحصيل فرزندان اعضاي هيأت علمي را باطل كنيد.
ما با اين گفته سازمان بازرسي كاملاً مخالف هستيم، زيرا گذشتگان گفته اند كه:«گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟»، اما نگفته اند كه «گيرم پدر تو بود استاد!»، به هر حال اين پروسه كه آزمون ارشد را دور بزنيم نيز براي خودش حكايتي طنز است، ابتدا فرزندمان را به يكي از كشورهايي مي فرستيم كه دانشگاهي درپيت دارد و بدون آزمون، دانشجوي كارشناسي ارشد مي گيرد، پس از يك ترم به وسيله يكي از همين تبصره مبصره ها فرزندمان را به دانشگاه داخل كشور منتقل مي كنيم و مدركي معتبر مي گيريم!

7- وزير كشاورزي ژاپن در پي رسوايي سوء استفاده از بودجه رسمي وزارتخانه اش، خودكشي كرد، بعد از خواندن اين خبر خدا را شكر مي كنيم كه همه مسؤولان (منظور همه مسؤولان كشور ژاپن است.) اين قدر احساساتي نيستند والا هيچ مسؤولي (منظور در كشور ژاپن است.) باقي نمي ماند و همه يا دق مي كردند و يا خودشان را مي كشتند.

چاپ شده در روزنامه قدس

...و مي خنديم !

ارژنگ حاتمي
يكشنبه سي ارديبهشت ماه است، روزنامه اي مي خريم، و نگاهي به تيتر اول آن مي اندازيم، «5 خرداد؛ آغاز عرضه بنزين 100 و 300 توماني» تقويم را نگاه مي كنيم و از خوشحالي جيغي متمايل به بنفش مي كشيم و خدا را شكر مي كنيم كه هنوز چند روز تا گران شدن قيمت بنزين باقي مانده است، گوشي تلفن را برمي داريم و با دوستان برنامه يك مسافرت به شمال و تهران و اصفهان و ... را طوري پايه گذاري مي كنيم كه سفرمان تا 5 خرداد به اتمام برسد!

تيتر بالاي صفحه را نگاهي مي اندازيم، «همه پروژه هاي نيمه تمام امسال تكميل مي شود.» خودمان را يك ويشگون مي گيريم، مطمئن مي شويم كه بيدار هستيم، از فكر اين موضوع كه تا پايان امسال مي توانيم سوار قطارشهري شويم به بالا و پايين مي پريم ...
- آقا چه خبرته سر ظهري اين قدر سر و صدا راه انداختي؟
-- ببخشيد، تكرار نمي شه !(اين گفتگو ميان نويسنده مطلب و همسايه طبقه پاييني شان انجام گرفته است.)
بر اثر تذكر همسايه و بر اساس فرهنگ شهرنشيني تصميم مي گيريم ديگر بالا و پايين نپريم، روزنامه را برداشته و دقيق تر خبر را مي خوانيم كه ... واي ...
- چي شده آقاي طنزنويس، چرا از هوش رفتي؟!
-- نه !باورم نميشه !در اين خبر كلمه تهران وجود داره:« همه پروژه هاي نيمه تمام تهران امسال تكميل مي شود.» ... اهه اهه
- زشته ... يه طنزنويس كه جلوي خواننده هاش گريه نمي كنه!
اشكهايمان را پاك مي كنيم و در دل به قاليباف يك «دمت گرم همشهري» مي گوييم و دعا مي كنيم در آخر سال مجبور نشود براي عدم تحقق اين گفته اش يك عالمه توجيه ببافد.

تصوير آقاي حداد عادل را در گوشه سمت چپ روزنامه مي بينيم، ايشان گفته اند: «كيمياي سعادت را گم كرده ايم.»، البته ايشان در ادامه گفته اند عده اي شب و روز درس مي خوانند تا در آينده كار نكنند و كار اين كيمياي سعادت را گم كرده ايم! در همين رابطه چند سؤال به ذهنمان مي رسد:
- پيدا كردن اين كيمياي سعادت وظيفه چه كسي است؟
- چه كسي باعث گم شدن اين كيمياي سعادت شده است؟
- آيا در حال حاضر هيچ آدم با سوادي كار نمي كند؟
- آيا همه درس مي خوانند كه كار نكنند؟
- آيا منظور از كار، يعني همان كيمياي سعادت تنها عمل «بيل زدن» است؟!
- آيا بدون درس خواندن به انسان كيمياي سعادت داده مي شود؟!
- در آخر ذكر اين نكته هم بد نيست كه طبق همان متون درسي كه ما خوانده ايم، «كيمياي سعادت» رفيق بود رفيق و آن چه كه « كار» به آن تشبيه شده بود، سرمايه جاوداني بود!!

كمي پايين تر از قول فعالان سياسي مي خوانيم:« مذاكره با آمريكا، استفاده جناحي ممنوع!»، و به اين نتيجه مي رسيم ديگر «مذاكره يا عدم مذاكره مسأله اين نيست.» بلكه « اين وري يا آن وري مذاكره كنند، مسأله اين است!»، و در دل دعا مي كنيم نه هيچ استفاده جناحي صورت بگيرد و نه هيچ سوء استفاده جناحي اي!!

در گوشه سمت راست صفحه مي خوانيم «مخترعان ايراني در مالزي 49 مدال كسب كرده اند.»، خوشحال مي شويم و در دل دعا مي كنيم كه به اين نخبگان مملكت هم به اندازه قشر طنزنويس بها داده شود تا آنان نيز بتوانند با خيالي آسوده به شكوفا كردن استعدادهايشان بپردازند ... و مي خنديم!

چاپ شده در روزنامه قدس