اندر حکایت یک کشف تاریخی؛ بیمه خبرنگاران 20 ساله نیست!

بعد از چند سال کار مطبوعاتی، مدارک لازم را برای ارشاد می فرستم و بعد از چند ماهی معرفینامه «صندوق حمایت از نویسندگان و روزنامه‌نگاران» به دستم می‌رسد. هرچند کار مطبوعاتی سخت است و مشکلات بسیاری برای یک روزنامه نگار وجود دارد، اما همین که می‌دانم قانونی تصویب شده و خبرنگاری جزو مشاغل سخت و زیان‌آور محسوب می‌شود و بعد از 20سال می‌توانم بازنشسته شوم، تسکینی است بر این موضوع.
خوشحال و خندان به بیمه شعبه 3 مشهد مراجعه می‌کنم و مدارک را تحویل می‌دهم. هنگامی که کارمند مربوطه می‌خواهد حرفه‌ام را وارد سیستم کند، عنوان «نویسنده» را در سیستم وارد می‌کند. به‌طور خیلی اتفاقی این موضوع را می‌بینم و به ایشان تذکر می‌دهم که «بنده روزنامه‌نگار هستم و در معرفی نامه‌ای که روزنامه برای اداره ارشاد فرستاده «خبرنگار» معرفی شده‌ام؛ نه نویسنده!»؛ اما ایشان می‌گوید كه همه این مشاغل زیرگروه «نویسندگي» محسوب می‌شود و ما برای همه عنوان نویسنده را به كار مي‌بريم و فرقی نمی‌کند كه شما نویسنده کتاب باشی یا روزنامه‌نگار! کمی تعجب می‌کنم و به ایشان می‌گویم: «نویسنده و خبرنگار خیلی فرق می‌کند! خبرنگاری جزو مشاغل سخت محسوب می‌شود و بیمه‌اش 20ساله است!». با تعجب نگاهم می‌کند و با خنده می‌گوید: «خیر! شما برای بازنشسته شدن بايد دو شرط را داشته باشید؛ هم حداقل 20سال حق بیمه رد کرده باشید و هم اینکه حداقل سنتان 60 سال باشد!». باز هم برای ایشان توضیح می‌دهم که در سایت‌ها، روزنامه‌ها و از قول مسئولان هزاران بار خوانده‌ام که خبرنگاران 20ساله بازنشسته می‌شوند. اما ایشان می‌گوید كه خیر، این‌گونه نیست!
احتمال می دهم کارمند مربوطه اطلاعاتش کافی نباشد وگرنه محال است این‌گونه باشد. چون چند روز پیش در دفتر روزنامه شهرآرا همه دوستان می‌گفتند كه خبرنگاری شغل سخت و زیان‌آور است و بیمه آن 20ساله مي‌باشد.
پیش مسئول دیگری در این شعبه می‌روم. ایشان آب پاکی را روی دستم می‌ریزد و می‌گوید: «شما بیمه حرف و مشاغل آزاد هستید و در بیمه حرف و مشاغل آزاد، اصلاً مشاغل سخت و زیان‌آور نداریم! و در هیچ حالتی بیمه حرف و مشاغل آزاد 20ساله نخواهد شد. حتی اگر خبرنگار باشی؛ چون خودت، خودت را بیمه می‌کنی! در صورتي كه روزنامه تو را به عنوان خبرنگار بیمه می‌کرد، خبرنگاری‌ات سخت و زیان‌آور محسوب می‌شد و بیمه‌ات 20 ساله می‌شد!» باز هم قانع نمی‌شوم. با خودم می‌گویم محال است که هم من و هم تمام دوستان روزنامه‌نگارم و حتی مسئولان اداره ارشاد اشتباه کنند. همه آن‌ها می‌گفتند بیمه خبرنگاران 20 ساله است. حتی اگر خودت، خودت را (با استفاده از نامه صندوق حمایت از نویسندگان و روزنامه‌نگاران) بیمه کنی!
به شعبه یک تامین اجتماعی می‌روم و در آنجا نیز سئوالم را تکرار می‌کنم. پاسخ‌ها دقیقاً همان‌هايي است که در شعبه 3 شنیدم. دیگر مطمئن می‌شوم كه نه تنها من، بلکه همه روزنامه‌نگاران کشور و حتی تمام افرادی که در ارشاد خدمت می‌کنند، در اشتباه هستند. اشتباهی که آثار آن نه امروز، بلکه هفده هجده سال دیگر معلوم می‌شود.
حتی به اداره ارشاد مشهد هم سر می‌زنم. مسئول مربوطه تعجب می‌کند و از من به خاطر پیگیری‌هایم تشکر می‌کند.
نمی‌دانم از این کشف تلخ ناراحت باشم یا خوشحال باشم که به این کشف تاریخی رسیده‌ام. موضوعی که شاید تا هفده هجده سال بعد و درخواست نخستين روزنامه‌نگار برای بازنشسته شدن، هیچکس از آن مطلع نمی‌شد!
دلم راضی نمی‌شود آسایش خاطر برخی از دوستان روزنامه‌نگارم را بر هم بزنم. بندگان خدا با خیال خوش رفته‌اند و خودشان را بیمه کرده‌اند و فکر می‌کنند 20 سال دیگر (در حدود 45 تا 50 سالگی) بازنشسته می‌شوند. اما نمی‌دانند که 20 سال دیگر وقتی به بیمه مراجعه کنند تا خودشان را بازنشسته کنند، به آن‌ها گفته خواهد شد که بروند و وقتی 60ساله شدند، بیایند!
به چند تن از دوستان روزنامه‌نگار قضیه را می‌گویم. در ابتدا باور نمی‌کنند و می‌گویند که من اشتباه می‌کنم. اما بیشتر که برای‌شان توضیح می‌دهم، متوجه می‌شوند شغلی که همه مسئولان به سخت و زیان بار بودنش اعتراف دارند و حتی در اين باره قانون هم تصویب شده، از طرف بیمه شغل سخت و زیان‌آور محسوب نمی‌شود.
دوستان در روزنامه قول پیگیری می‌دهند و من اميدوارم بتوانند با پیگیری این موضوع و حل کردن آن، خدمتی بزرگ به تمام روزنامه‌نگاران میهن عزیزمان انجام دهند.
ارژنگ حاتمي

چاپ شده در روزنامه شهرآرا

المیراجون! همون سی دی رو بذار ...

بعضی‌ها هم توقعاتی دارندها! به ما گفته‌اند در مورد تفاوت‌های خوابگاه‌های دختران و پسران بنویس! خب! بنده از کجا می‌دانم در خوابگاه‌های دخترانه چه خبر است؟! من حتی نمی‌دانم در خوابگاه‌های پسرانه چه می‌گذرد! در همین راستا و قبل از خواندن این متن به تمام دوستان (هم دختر و هم پسر) اعلام می‌دارم این نوشته حاصل تخیل بنده بوده و هیچ ارزش دیگری ندارد! شما می‌توانید با ارسال کامنت‌هایتان ما را متوجه کنید که آیا در مورد خوابگاه‌های پسران و دختران ... ببخشید یادم رفته بود خانم‌ها مقدمند! تصحیح می‌کنم می‌توانید با ارسال کامنت‌هایتان ما را متوجه کنید که خوابگاه‌های دختران و پسران همین طور هست یا خیر!
اندر تفاوت‌های خوابگاه‌های دخترانه و پسرانه

تفریحات در خوابگاه پسرانه:
- بچه‌ها امروز نوبت کیه قلیون رو چاق کنه؟! ... اِ [...] خوردی! من نیم ساعت پیش قلیون رو چاق کردم!
* بچه ها به نظرتون یکم در مصرف قلیون زیاده روی نمی‌کنیم؟!
+ به نظرم همین طوره! من چشام خیلی ضعیف شده؛ اصلاً شماها رو خوب نمی‌بینم!
- سوسول بازی در نیار بچه! چشات ضعیف نشده! چون اتاق پر دوده هیچی نمی‌بینی! یکی پاشه بره اون پنجره رو باز کنه!

تفریحات در خوابگاه دخترانه:

- المیراجون! همون سی دی رو بذار... (خواننده گرامی! دسترسی به ادامه متن امکان پذیر نمی‌باشد!)

***

انجام تکالیف درسی در خوابگاه دخترانه:
- لوس نشو المیرا! استاد گفته هر کس تمرین‌های خودش رو خودش حل کنه. تو هم مثل بقیه بچه‌ها خودت برو تمرینت رو حل کن. استاد اگه بفهمه از روی هم نوشتیم یا حتی اگه یک ذره جواب‌هامون شبیه هم باشه و شک کنه نمرمون رو کم میده!

انجام تکالیف درسی در خوابگاه پسرانه:

- اوه! بچه‌ها! ساعت سه نصفه شبه! یادمون رفته بود فردا ساعت هشت کلاس ریاضی داریم.
* بی‌خیال! ساعت نه و ربع می‌ریم حاضری می‌زنیم!
- اوه! یه چیز دیگه هم یادم اومد! استاد بهمون تمرین هم داده بود.
* خب حالا که اینطور شد پنج دقیقه زودتر می‌ریم دانشگاه از المیرا جواب تمرین‌ها رو می‌گیرم همه کپ بزنیم از روش!



ترس‌ها در خوابگاه پسرانه:
- بچه‌ها؛ به نظرتون نیما که الآن شصت و سه ساعته خوابه زنده است یا مُرده؟! طبیعیه این همه خوابیده؟!
* اِ یک وقت بیدارش نکنی‌ها! اعصاب نداره! تو این چند روزه خیلی زحمت کشید. هیچ می‌دونی چند تا جام قهرمانی گرفت؟! بیچاره یک هفته شبانه‌روزی داشت با پلی‌استیشن فیفا بازی می‌کرد.

ترس در خوابگاه دخترانه:

- سوسک! بچه‌ها سوسک! به جون خودم سوسک دیدم!
* اوهوی! چه غلطی می‌خوای بکنی؟! نزنی‌ها! سوسک خوبیه! می‌شناسیمش! جوجه ترم اولی! از این سوسول بازی‌ها در بیاری توی کیفت موش می‌اندازم‌ها!

***

شادی ها در خوابگاه دخترانه:
- بچه‌ها! بالاخره امروز بهم پیشنهاد ازدواج داد؛ خیلی خوشحالم مرد آرزوهام رو پیدا کردم.

شادی در خوابگاه پسرانه:
- دیدین گفتم زدن مخ این یکی هم کاری نداره؟! بهش پیشنهاد ازدواج دادم، IQ هم باور کرد.
* یه وقت المیرا نفهمه به اون هم پیشنهاد ازدواج دادی.
- المیرا کیه؟! ... آهان! خوب شد گفتی! حواسم هست!
 
منشر شده در سایت دخت ایران

دروغی به نام خشونت علیه زنان؛

و یا «دم پدران غارنشین ما گرم!»

 ارژنگ حاتمی

همیشه حق مردان خورده می شود؛ متاسفانه این روزها زنان در تمام عرصه ها حضور دارند؛ وای که این روزها حتی وارد روزنامه ها هم شده اند و از این طریق سعی دارند نه تنها به خشونتشان علیه مردان را ادامه دهند بلکه با وارونه نشان دادن واقعیت ها مظلوم نمایی هم می کنند!

در همین راستا و در راستای احقاق حقوق مردان سعی داریم به قسمتی از حقایقی اشاره کنیم که تا به حال به آن توجه نشده است.

دروغی به نام خشونت در خانه:

برهمگان واضح و مبرهن است که این روزها خشونت در خانه وجود دارد؛ اما نه برای زنان، بلکه برای مردان! مردانی که دیگر نه نشانی از سبیل های کلفتشان مانده است و نه حتی اجازه دارند در مکان های عمومی و حتی اتاق منزلشان قلیان بکشند. مرد بدون سبیل و قلیان هم که به مانند شیری بدون یال و اشکم می باشد که به درد لای جرز هم نمی خورد!

متاسفانه این روزها در خانواده ها با پدیده ی زشت و موهوم "زی ذی" مواجهیم؛ مردانی که آبروی مردانگی را برده اند. آنها حتی ظرف می شورند و پوشک بچه عوض می کنند.

مرد هم مردهای قدیم! یادش بخیر اجداد ما که در غارها زندگی می کردند هر روز اگر با چوب زن هایشان را دوبار کتک نمی زدند خوابشان نمی برد. حتی شنیده ام هر زنی هم که غرغر زیادی می کرد او را می انداختند جلوی دایناسورها تا درس عبرتی باشد برای دیگران زنان!

دروغی به نام خشونت دولت ها:

آن زنانی که می گویند خواستار حق و حقوق مساوی با مردان هستند آیا از این درخواست خودشان کاملاً مطمئن هستند؟! اگر اینطور است ما مردان هم مشکلی نداریم! ما هم حق و حقوق برابر می خواهیم! یعنی خانم ها هم بایستی به ما مردها خرجی بدهند و برایمان مهریه در نظر بگیرند تا هر وقت گفتند بالای لبمان سبیل است(!) و یا غذایشان شور یا بی نمک بود زودی برویم از دستشان شکایت کنیم!

با مساوی شدن حق و حقوق زن و مرد؛ هر چند وقت یکبار به خانم هایمان می گوییم پول بدهند برویم دماغ و باقی جاهای بدنمان را عمل کنیم. خوبه اینطوری؟! هان؟!

دروغی به نام خشونت در اجتماع:

خیلی هم دلتون بخواد؛ مردها در راستای بالا بردن اعتماد به نفس شما وقتی در خیابان راه می روید به شما حرف هایی می زنند و زیبایی های شما را مورد ستایش قرار می دهند؛ بعد شما به جای تشکر و قدردانی از ما مردان اسم آن را خشونت می گذارید؟! مثلاً یک نفر به شما بگوید: «خانم خوشگله؛ ساعت چنده؟!»؛ اسم این شد خشونت؟! خب اگه اینطوره شما هم از این خشونت ها در مورد ما مردها اعمال کنید! مثلاً در خیابان به ما بگویید: «ایول چه سبیلایی داری آقاهه!»

یا مثلاً اگر یک خانم در گوشه  ی خیابان ایستاده باشد و یک نفر بخواهد کار خیر انجام دهد و او را مجاناً به مقصد برساند و شیشه ی خودرویش را پایین بکشد و به او بگوید: «برسونمت جیگر!»؛ اسم این شد خشونت؟!

آهای خانم ها! اسم این اعمال خشونت نیست، تبعیض است و خیانتی است که ما مردان در حق خودمان انجام می دهیم! اصلاً از این به بعد دیگر سوارتان نمی کنیم، با همان اتوبوس این ور و آن ور بروید!

دروغی به نام خشونت فرهنگی:

میگن برخی چیزها توی جامعه ها هست که معنی اش میشه خشونت فرهنگی علیه زنان! به عنوان مثال یه نفر گفت مثلاً اینکه کسی به خواستگاری زنان بیوه نمیره اسمش شده خشونت فرهنگی! خب دلیل اینکه مردها کمتر می رن خواستگاری زن های بیوه اون چیزی که شما فکر می کنین نیست(!) باور کنین!! فقط ما مردها می خوایم این شانس رو به باقی دختر خانم های مجرد هم بدیم که موهبت شوهر داشتن رو تجربه کنن! بالاخره صف نون هم نوبتی هست دیگه! از همین جا هم از طرف تمام مردها قول می دیم وقتی دیگه دختر مجردی توی دنیا وجود نداشت، دور دوم رو شروع بشه و مردها به خواستگاری زنان بیوه هم برن!در حقیقت خشونت فرهنگی اینه که اگه یک مرد 10تا بچه ی قد و نیم قد داشته باشه و کار درست و حسابی هم نداشته باشه و شیش تا زنش رو هم طلاق داده باشه و شیشه ای هم باشه، اون موقع کسی حاضر نمیشه زنش بشه! اصلاً اسم این کار اگه خشونت فرهنگی علیه مردان نیست، پس چیست؟! 

* اینها همه گوشه ای از ظلم ها و خشونت هایی بود که این روزها علیه مردان در جهان رخ می دهد. در این مقاله حتی به عذاب مادرزن هم اشاره ای نکردیم که آن موضوع خودش مطلبی جداگانه را می طلبد!

وقتی شاخ روی سرمان می‌روید!

ارژنگ حاتمی
 
بعد از خواندن صحبت‌های رئيس شوراهاي اسلامي كار خراسان رضوي، در خصوص شگردهای جدید برخی کارفرمایان برای کاهش حقوق کارگران احساس سوزش خاصی در سرمان می‌کنیم. ابتدا نگران می‌شویم نکند اتفاق بدی برای کله‌مان افتاده باشد، اما بعد از اینکه جلوی آینه می‌رویم مشاهده می‌کنیم چیز خاصی نیست، فقط در نتیجه تعجب از شنيدن چنین خبری دوعدد شاخ بر روی سرمان روییده است! این روزها روییدن شاخ بر روی سر، بعد از شنیدن برخی اخبار طبیعی است!

گویا برخی کارفرمایان قبل از شروع کار برگه‌ای سفید امضا از کارگر می‌گیرند تا هر زمان از تیپ کارگر مربوطه خوششان نیامد، در آن برگه بنویسند که کارگر مذکور تمام حق و حقوقش را گرفته است و سپس اخراجش کنند! برخی نیز به اسم خودشان عابربانکی برای کارگر می‌گیرند و حقوق کارگر را در آن حساب مي‌ريزند و عابربانک را به کارگر می‌دهند؛ هر وقت هم کارگر به کارفرما گفت بالای چشمش ابرو ست، او را اخراج مي‌كنند و پول‌های کارگر را که در اصل در حساب خودشان است، بالا می‌کشند!
 
در همین راستا به این دسته از کارفرمایان توصیه می‌شود بی‌خیال اشتغال‌زایی و این طور چیزها شوند، چرا كه هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند!
 
بعد از چندین سال کار مطبوعاتی و با گرفتن معرفینامه «صندوق اعتباری حمایت از نویسندگان و روزنامه‌نگاران» به اداره تامین اجتماعی شعبه 3 مشهد مراجعه می‌کنم. هر چند در معرفینامه حرفه‌ام مطبوعات ذکر شده و روزنامه مرا خبرنگار معرفی کرده است، اما این شعبه نامم را به عنوان «نویسنده» در سیستمش به ثبت می‌رساند و هر چه می‌گویم كه «خبرنگار» هستم، می‌گوید: فرقی نمی‌کند. می‌گویم: فرق می‌کند. خبرنگاری جزو مشاغل سخت محسوب می‌شود و بیمه‌اش 20ساله است. می‌خندد و می‌گوید: وقتی بیمه حرف و مشاغل آزاد هستی و خودت، خودت را بیمه می‌کنی بیمه‌ات 30ساله است و در هیچ حالتی مشاغل آزاد، جزو مشاغل سخت محسوب نمی‌شوند؛ حتی اگر خبرنگار باشی!»

سوزش دیگری بر روی سرمان حس می‌کنیم و باز هم دو عدد شاخ دیگر روی سرمان می‌روید! به یاد می‌آوریم وعده و وعیدهای مسئولان فرهنگی را... کارگران محترم! ما که خبرنگار و مطبوعاتی هستیم، این ‌چنین حقمان ضایع می‌شود. شما که تریبونی ندارید، جای خود دارید!
 
چاپ شده در روزنامه شهرآرا 9/9/90

املت به عنوان شام عروسی؟!

ارژنگ حاتمی

در راستای 1800تومانی شدن گوجه‌فرنگی، یکی از کارشناسان طنزیمی ضمن هشدار به شهروندان گفت: «قیمت گوجه از این بالاتر نمي‌رود و شهروندان برای پس‌انداز پول‌هایشان به گوجه رو نیاورند ».

این کارشناس طنزیمي ‌با بیان اینکه خودش چندی پیش یک عالمه پول در سرمایه‌گذاری در تخم‌مرغ از دست داد، گفت: «مشاهده کردم قیمت تخم‌مرغ مدام بالا مي‌رود، خودرویم را فروختم و با پولش یک عالمه تخم‌مرغ خریدم، اما نه‌تنها قیمت تخم‌مرغ بالا نرفت، بلکه همه تخم‌مرغ‌ها تبدیل به جوجه شدند و این روزها هر چقدر حقوق مي‌گیرم، باید آب و دون بخرم تا بتونم شکم این جوجه‌ها رو سیر کنم!»

این کارشناس طنزیمي ‌پیشنهاد داد، از این پس به جای سکه طلا، از گوجه‌فرنگی به عنوان مهریه استفاده شود. وی گفت: «اینطوری عروس‌خانم این شانس را خواهد داشت که در طول زندگی مشترک و به بهانه گرفتن بخشی از مهریه‌اش، غذاهای گرانقیمت و خوشمزه‌ای همچون املت بخورد.»

این کارشناس همچنین از زوج‌های جوان خواست، زندگی مشترک خود را با خرج کردن‌های زیاد و زیر بار قسط رفتن شروع نکنند. وی گفت: «همین جوجه‌کباب و کوبیده مگه چشه؟! چرا مي‌خواین به عنوان شام عروسی املت بدین به مهمون‌ها؟! چرا اینقدر خرج‌های الکی مي‌کنین؟!»

چاپ شده در روزنامه شهرآرا  ۲/۹/۹۰