انتقال دانشگاه فردوسی به نیشابور؟!

ارژنگ حاتمی

به کجا چنین شتابان؟
ابومسلم از پیام پرسید
دل من گرفته زینجا، هوس خارج شدن از شهر نداری؟!
ز بی خیالی مسئولان؟!
سفرت به خیر اما تو و دوستی «90» را
چو از این شهر مشهد، به سلامتی گذشتی
به لیگ برتر، به جام حذفی
برسان سلام ما را

در یک اقدام هوشمندانه تیم پیام از شهر مشهد به شهرستان نیشابور منتقل شد!
یکی از کارشناسان طنزيمي با اعلام اینکه این اقدام آنقدر هوشمندانه بود که زمانی که خبرش را شنیدم از هوش رفتم، گفت: «چند سال پیش مشهدی‌ها 2 تیم در لیگ برتر داشتند، اما بعد یکی از آن‌ها به لیگ یک و دیگری به لیگ دو سقوط کرد!»
این آگاه با بیان اینکه، مسئولان مشهدی همواره در حال خدمت رسانی بوده و فرصت حمایت از تیمی را ندارند و اسپانسرهای این كلانشهر نیز به دلیل بالا رفتن قیمت جهانی طلا و ایضاً سوراخ شدن لایه ازن(!) پول کافی برای پشتیبانی از باشگاهی را ندارند، افزود: «احتمالاً درشهرستان نیشابور کسی پیدا می شود که این کودک سرراهی ... ببخشید این تیم سابقاً لیگ برتری را نگهداری کند!»
رئيس هيئت فوتبال خراسان رضوي با اعلام انتقال تیم پیام از مشهد به نیشابور گفت: «ديد من استاني است، نيشابور و مشهد برايم فرقي نمي‌کند». در همین راستا خدا را شکر می کنیم که اولاً ایشان تنها رئیس هیئت فوتبال هستند و دوماً اینکه خیلی از چیزها قابل انتقال نیست! وگرنه احتمال داشت به دلیل دید استانی شان،از ورزشگاه ثامن گرفته تا سینما آفریقا و پل فجر و دانشگاه فردوسی را هم از مشهد به نیشابور منتقل مي‌كردند، دید استانی است دیگر، ما و نیشابور نداریم که!

چاپ شده در ستون طنزیم روزنامه شهرآرا ۳۱/۶/۹۰

نقد برنامه تلویزیونی خنده بازار

اصلاً طنز نبود!

ارژنگ حاتمی

arjang.h81@gmail.com

اول؛ منتقد نیستم و در ابتدا هم قصد نداشتم در مورد برنامه ی "خنده بازار" نقدی بنویسم؛ اما از آنجایی که خیلی آدم های دیگر هم منتقد نیستند و نقد می کنند، به خودم حق دادم به خاطر سابقه ی 9 سال طنزنویسی ام در مطبوعات و به خاطر دو بار مقام دومی ام در بخش فیلمنامه ی طنز در جشنواره سراسری طنز مکتوب؛ در مورد برنامه ی "خنده بازار" چند خطی بنویسم. مطمئنم دوستانی که قصد داشتند جنبه ی فوتبالیست ها و سینمایی ها را بالا ببرند حتماً خودشان جنبه ی نقد شدن را دارند.

دوم؛ بدون تعارف می گویم؛ اصلاً این برنامه طنز نبود؛ البته هر کس تعریف خودش را از طنز دارد، تا به حال شاید بیش از 100 تعریف طنز خوانده ام اما به جرئت می توانم بگویم در هیچ کدام از آنها نیامده است که ادای دیگران را درآوردن و مسخره کردن دیگران طنز است!

گویا دوستان فراموش کردند که در طنز ما به هیچ عنوان حق نداریم ویژگی های غیراکتسابی افراد را به سخره بگیریم و این اتفاق در خنده بازار افتاد؛ هنگامی که ادای علی دایی را درآوردید.

سوم؛ آری؛ منهم خنده بازار را دیده و خندیده ام؛ اما هر علتی که باعث شود لبخند بوجود بیاید طنز نیست. اگر در جمعی کودکی زبان درازی کند یا صدای ناهنجاری از خودش بوجود بیاورد شاید باقی افراد بخندند اما آیا آن کودک طناز است؟! آیا زبان درازی و یا [...] طنز است؟!

چهارم؛ در یکی از آیتم ها فردی به بهانه ی ورزش کردن می رقصید؛ این آیتم چندین بار هم تکرار شد؛ مطمئن هم هستم که این آیتم از جمله آیتم های پرطرفدار "خنده بازار" بوده است اما آیا اینکه یک نفر برقصد و مردم بخندند شد طنز؟! آیا هنر دوستان بوده است که بینندگان را خندانده و یا اجازه ی برخی مسئولین که کمی اجازه ی حرکات موزون را به آنها داده اند؟!

پنجم؛ در طنز اولین اولویت نقد است. به همین خاطر است که برخی مواقع با طنزتلخ روبرو هستیم. یعنی طنز نقد می کند اما نمی خنداند. در چند درصد آیتم های خنده بازار نقد دیدیم؟! من تمام قسمت های خنده بازار را ندیدم اما در همان هایی که مشاهده کردم، ادا در آوردن ها فقط ادا در آوردن بود و نقدها بسیار کمرنگ بودند.

ششم؛ اگر قرار است دوستان خنده بازاری جنبه ی افراد را بالا ببرند، چرا زورشان به ورزشی ها و سینمایی ها رسیده است؟! یعنی بقیه ی اقشار جامعه همه باجنبه هستند غیر از این دو قشر؟! به راستی چرا دوستان خنده بازاری سیاسیون را نقد نکردند؟! دوستان خنده بازاری خواهشاً نگویید سیاست خط قرمز است و اجازه نداشتیم! در زمان های خیلی قبل تر و زمانی که آقای علی لاریجانی رئیس صدا و سیما بودند عروسک ایشان ساخته شد و در صدا و سیما در برنامه های طنز مورد استفاده قرار می گرفت.

طنز آنقدر قدرتمند است که می توان هر موضوع و هر شخصی را مورد نقد قرار داد، اما بایستی ظرافت هایش را دانست و به ظرافت های طنز واقف بود. به قول معروف بایستی قلم طنزپرداز توانایی آن را داشته باشد که روی خط قرمزها بنشیند اما رنگی نشود!

آری! درست است! تهیه ی طنز نقدگونه و طنز فاخر زمان بر است؛ نویسنده باید وقت بیشتری بگذارد و یا اینکه چندباری نوشته اش را ویرایش و بازنویسی کند. اما هنگامی که می خواهیم ادای ورزشی ها و فوتبالیست ها را در بیاوریم چند خط می نویسیم و کمی فل البداهه هم اضافه اش می کنیم، مطمئنا با کمی لوده بازی می شود مردم را خنداند و گویا همین که مردم بخندند کافی است!

هفتم؛ در پایان و با توجه به تمام نکاتی که گفتم اما باز هم از "خنده بازار" تشکر می کنم. چون واقعاً مردم را خنداندند و شاد کردن مردم کار نیکویی است. اما ای کاش دوستان به جای اینکه تنها به فکر خنداندن مردم باشند، کمی هم به فکر بالا بردن سطح سلیقه ی مخاطبان بودند.

توسط تیم محققان طنزیمی کشف شد؛

4 اشتباه خلبان در سانحه فرودگاه مشهد

ارژنگ حاتمی

در شهرآرا مي‌خوانیم که وزیر راه درباره سانحه فرودگاه مشهد گفته‌اند: «اشتباه از خلبان بود.» در همین زمینه تیم محققان طنزیمي‌تشکیل شد و آن‌ها بعد از مشاهده چند سریال تلویزیونی و پخش مستقیم بازی استقلال و تراکتورسازی، به نتایج ارزشمندی رسیدند و اشتباهات این خلبان را به این شرح اعلام داشتند:

اشتباه اول: اولین اشتباه خلبان این بود که خلبانی را به عنوان شغل انتخاب کرد! آخه مگه خلبانی هم شغله؟! یکی دیگه یادش مي‌ره آت و آشغال‌ها رو از روی باند جمع کنه اون‌وقت تو مقصر می‌شی!!

اشتباه دوم: اشتباه دوم خلبان این بود که در آب و هوای مساعد پرواز کرد! اصولاً پروازها بايد در آب و هوای بارانی و برفی انجام گیرد تا اگر یک وقت سانحه‌ای به‌وجود آمد، بشود «شرایط نامساعد جوی» را مقصر دانست!

اشتباه سوم: اشتباه بعدی خلبان این بود که چشم‌هایش به مانند عقاب قوی نبودند و ایضاً کف دستش را بو نکرده بود که احتمالاً مانعی در باند وجود دارد تا بیشتر مراقب باشد!

بعد که مشروح خبر را خواندیم، متوجه شدیم خود آقای وزیر اشتباه خلبان را گفته‌اند، نیکزاد در گفتگو با ایسنا گفت: «مانع موجود بر سر راه هواپیما، مانعی طبیعی برای هواپیماهای جنگنده بوده که اشتباه خلبان موجب برخورد هواپیما با مانع شده است.»

در همین راستا، کارشناسان طنزیمي‌ چندین سئوال برایشان پیش آمد:
1- آیا مانع طبیعی برای هواپیمای جنگنده، مانعی طبیعی برای هواپیمای مسافربری هم هست؟! خب اگر نیست، پس در اصل مانعی غیرطبیعی در باند بوده است! درسته؟!
2- اصلاً اون مانع به اصطلاح طبیعی(!) اونجا چیکار مي‌کرده؟! مگه قرار بوده هواپیمای جنگنده اونجا فرود بیاد؟!‌ هان؟!

اشتباه چهارم : در پایایان اشتباه چهارم خلبان نیز توسط تیم محققان طنزیمي‌ کشف شد؛ اشتباه چهارم خلبان این بوده است که فکر مي‌کرده خلبانی هواپیما با رانندگی موتور سیکلت فرق مي‌کند و نمي‌شود از میان مانع‌های موجود در مسیر حرکت لایی کشید! او باید بیشتر آموزش ببيند و بداند هر چقدر هم مانع در باند باشد، او باید با مهارتش آن‌ها را یکی یکی پشت سر بگذارد و حتی اگر مجبور شد، با هواپیما تک چرخ بزند!!

چاپ شده در ستون طنزیم روزنامه شهرآرا ۲۰/۶/۹۰

آخه گوسفند مگه جای تو روی صندلی جلوی ماشینه؟!

ارژنگ حاتمی

در ابتدا که خواستم افتخارات خودم رو به رشته ی قلم در بیارم یک الاغی گفت: «آخه گوسفند! یک گوسفند چه افتخاراتی می تونه در طول زندگی اش داشته باشه؟!» بهش گفتم: «خب الاغ! تو فکر کردی همه مثل تو خرن(!)، من کارهایی تو زندگی ام کردم که عمراً خرهایی مثل تو، توی خواب شبشون هم ببینن!» گفت: «مثلاً؟!» و گفتم: ...

(1) برخلاف این آدم ها که اینقدر ادعاشون میشه، من در هیچ سنی از پوشک استفاده نکردم و همیشه مثل یک گوسفند هر جا که دلم می خواسته کارم رو انجام دادم.

(2) چهار ماه پیش به عنوان اولین گوسفندی که در صندلی جلوی وانت نشست اسمم در کتاب رکوردهای گینس چاپ شد. یادش بخیر، بعد از اینکه همه ی گوسفندا رو مثل گوسفند انداختن پشت وانت، جایی واسه من پشت وانت نمود!

لحظه ی سوار شدنم در صندلی جلو چه لحظه ی باشکوهی بود ... مدت ها بود جامعه ی گوسفندان آرزو داشت یکی از اونها یه این موقعیت دست پیدا کنه و بالاخره من اولین گوسفندی بودم که تونسته بودم روی صندلی جلوی وانت بشینم. فقط حیف آخراش یک افسر راهنمایی رانندگی زد توی حالمون! بعد از اینکه ماشین رو نگه داشت بهم گفت: «آخه گوسفند مگه جای تو روی صندلی جلوی ماشینه؟! بعدشم چرا کمربند ایمنی ات رو نبستی گوسفند؟!»

(3) یک روز برای کوتاه کردن چمن ورزشگاه ما رو به استادیوم بردند. هر چه گفتیم روی این چمن با کفش راه رفتن و غیربهداشتیه فایده نداشت! می گفتن زود چمن ها رو بخورین که الآن دوربین 90 میاد می بینه چمن های ورزشگاه بلنده! ما هم که فهمیدیم قراره دوربین 90 بیاد اینقدر آروم آروم چمن خوردیم که بالاخره خبرنگارهای 90 رسیدن و از ما فیلم گرفتن. افتخار از این بزرگتر که تصویر ما رو توی برنامه ی 90 نشون دادن؛ بع؟!

(4) قیمتم این روزها کلی بالا رفته و گوشتم کلی خاطر خواه پیدا کرده! همه می خوان جیگرمو بخورن! بعدشم در دوران شیردهی من قیمت شیر (اونم از نوع آبکی!) شده لیتری 600 تومن؛ اگه این بالا رفتن ارزشم افتخار نیست پس چیه؟! بع؟!

(5) و بزرگترین چیزی که بهش افتخار می کنم اینه که تا حالا آزارم به هیچکس نرسیده، حتی وقتی یکی بزنه توی سرم مثل گوسفند سرمو پایین می اندازم و جوابشو نمی دم؛ بع!

چاپ شده در سومین شماره ستون آزاد

200 بستنی یا یک دکترا؟!

ارژنگ حاتمی

آهای مایه دارها! درست است که سرو بستنی روکش طلا که با قیمت 250 دلار در رستوران گردان برج میلاد به فروش مي‌رسید، متوقف شد! اما نیازی نیست نگران این باشید که چگونه پول‌هایتان را خرج کنید! از این پس شما مي‌توانید بروید و با پول‌هایتان دکتر شوید! ارزون! همش 45تا 55 میلیون تومن! یعنی پول 200 تا بستنی‌ای که قبلا مي‌خوردی!

در همین راستا یکی از شهروندان مایه دار در تماس با ستون طنزیم با تشکر از مسئولان و این خبر خوب، گفت: «دستتون درد نکنه! حالا مي‌تونم حال اون فرهاد که توی دبیرستان بهم تقلب نمي‌رسوند و همش صفر مي‌شدم رو بگیرم! یکی نیست بهش بگه آخه تو که بابات مایه‌دار نیست، چرا الکی خودت رو به زحمت انداختی و درس خوندی؟! یه ترم رفتی دانشگاه آزاد و چون پول شهریه رو نداشتی، بیخیال درس خوندن شدی! حالا وقتی دکترام رو گرفتم اومدم دم درمغازه سی‌دی فروشیت نشونت دادم، با تک تک سلول‌های بدنت متوجه مي‌شی علم بهتر است یا ثروت!»

یکی دیگر از بچه مایه‌دارها نیز گفت: «نمی‌شه به جای این 55 میلیون، من 550 میلیون بدم و سر کلاس‌ها نیام؟! آخه دکتر شدن که به درس خوندن نیست؟! تیپ منو نگاه! نه جونه داداش! ببین چقدر باکلاسم! همین تیپم شیش تا دکترا مي‌ارزه!»

در پایان یکی از آگاهان طنزیمی نیز این خبر را بسیار خوب دانست و گفت: «برای بالا رفتن فرهنگ در استادیوم‌ها و فوتبال کشورمان به سازمان لیگ کشور پیشنهاد مي‌دهم داشتن دکترا را برای بازیکن‌ها و لیدرها الزامی کنند. پولشو که دارن، فقط مي‌مونه پاس‌کردن چند واحد و انجام یک پروژه که اون رو هم میشه یه کاریش کرد(!) فکر کن! خیلی باکلاس می‌شه اگه گزارشگر تلویزیون بگه؛ دکتر برهانی می‌ده به دکتر عنایتی، حالا دکتر مجیدی شوت می‌زنه و دکتر رحمتی گل مي‌خوره!»

چاپ شده در ستون طنزیم روزنامه شهرآرا 

پوست موز و سانحه هواپیمایی؟!

ارژنگ حاتمی

از قدیم گفته اند: «پرواز را به خاطر بسپار، هواپیما سقوط کردنی است!»
در همین راستا بر همگان واضح و مبرهن است که به‌وجود آمدن سانحه برای هواپیما یک امر طبیعی است و در همه جای دنیا اتفاق می افتد و تنها مسئولان بايد تلاش کنند تا آمار مصدومان این حوادث کاهش پیدا کند.

در نتیجه تبریک می گوییم به وزیر محترم راه؛ البته نه به دلیل آمار کشته شدگان حوادث جاده‌ای در سه روز تعطیلات! و نه به خاطر کاهش سقوط‌های هواپیماها! بلکه تنها به این دلیل که سانحه هواپیمایی شنبه شب در فرودگاه بین‌المللی شهید‌هاشمی نژاد مشهد تنها و تنها 11 مصدوم داشت که حال عموم آنان خوب اعلام شده است!

خبرگزاری ایسنا نوشت: «این هواپیما هنگام حركت بر روي باند از ناحيه چرخ جلو دچار سانحه شد.»
در همین راستا یکی از کارشناسان طنزیمی از تمام مسئولان هواپیمایی درخواست کرد قبل از پرواز، هواپیماها را یک تنظیم باد ببرند. این کارشناس طنزیمی افزود: «اگه اون دوروبرا تنظیم باد نیست، سرکوچه ما یکی هست، خیلی هم کارش درسته! با کامپیوتر تنظیم باد می کنه!»

یکی دیگر از کارشناسان طنزیمی در این باره گفت: «ای کاش اصلاً این موضوع رسانه ای نمی‌شد! اتفاق مهمی نیفتاده است!»
ایشان در پاسخ به این سئوال که از نظر ایشان «اتفاق مهم» به چه معناست، گفت: «اگه زبونم لال هواپیما پرواز می کرد و هنگام فرود چرخاش دچار مشکل می شد و مثل اون دفعه با دماغ می رفت توی فرودگاه خوب بود؟! وقتی که کسی فوت نشه یعنی اینکه اتفاق مهمی نیفتاده! حالا اگه دو نفر اینقدر ترسیدن که مشکل قلبی پیدا کردن، تقصیر ما نیست که! می خواستن اینقدر سوسول نباشن!»

در پایان یکی دیگر از آگاهان طنزیمی نیز با بیان اینکه همه‌اش تقصیر مسافران است، گفت: «بر اساس اطلاعاتی که من دارم یکی از مسافران بی‌مبالات پوست موزش را بر روی باندفرودگاه مشهد انداخته که هواپیما هنگام رد شدن از روی باند لاستیکش لیز خورده و دچار سانحه شده است!»

چاپ شده در روزنامه ی شهرآرا   ۱۴/۶/۹۰

شماها که اینقدر خسیس نبودین!

ارژنگ حاتمی

ای بابا! شماها که اینقدر خسیس نبودین! دیگه ماهی پنج شیش هزار تومن که پولی نیست! مخابرات هم خرج داره؛ پس همین امروز گوشی‌هاتون رو بردارین و جزو همون طرح 8 ستاره بشین! البته منم نمی‌دونم این 8 ستاره به چه دردی می‌خوره، فقط شنیدم ماهی پنج تومن بدون اینکه بدونی چرا، به قبضت اضافه می‌شه! بعدشم پول‌هاتون جای دوری نمی‌ره، جیب شما و جیب مخابرات نداره که!

خب تقصیر خودتونه، جزو این طرح‌ها نمی‌شین که بعد مخابرات مجبور می‌شه وقتی به 118 زنگ می‌زنی قبل از وصل‌کردن به اپراتور، شونصد دقیقه در مورد اینترنت پُرسرعت(!) مخابرات و هزار نوع چیز دیگه تبلیغات کنه! تا شاید درآمدش کمی بالا بره!

همچنین در خبرگزاری مهر می‌خوانیم: «رئیس شورای ملی رقابت با بیان اینکه به نظر می‌رسد میان شرکت مخابرات ایران و سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات برای افزایش نرخ‌های مخابراتی تبانی صورت گرفته، تاکید کرد که هرگونه تغییر نرخ‌های مخابراتی غیرقانونی بوده و شورای رقابت جلوی این کار را خواهد گرفت.»

دیدین با این خسیس بازی‌هاتون مخابراتی‌هارو مجبور به انجام چه کارهایی کردین؟! اینقدر با تلفن‌هاتون کم صحبت‌کردین و درآمدشون‌رو پایین آوردین که مجبور شدن تبانی کنن و قیمت‌ها رو بالا ببرن!
در همین راستا یکی از کارشناسان طنزیمی پیشنهاد کرد؛ مخابرات اگه واقعاً اینقدر اوضاع مالی‌اش خراب شده یک شماره حساب اعلام کنه، اگه هم روش نمی‌شه، شماره حساب اعلام کنه، از همین امروز بگه تا هر شهروند شونصدتا پیامک خالی به خودش ارسال کنه تا بدین ترتیب کمی درآمدهاشون بالا بره و برای به دست آوردن درآمد بیشتر دست به هر کاری نزنن!

چاپ شده در روزنامه شهرآرا ۵/۶/۹۰