خدا را شكر كه مسوولان ، احساساتي نيستند !
ارژنگ حاتمي
1- در خبرها مي خوانيم:« يك بازيگر مشهور سريالهاي طنز شبكه سوم سيما دستگيرشد.»، در شرح خبر مي خوانيم اين بازيگر پس از مصرف «كراك» يك عدد اسلحه به دست گرفته و باعث وحشت مردم مي شده است!
كمي مي انديشيم و ناگهان مسؤول صفحه سوسه را در آغوش مي گيريم و از او تشكر مي كنيم كه حق التأليف هاي صفحه سوسه چندان زياد نيست والا شايد ما هم امروز خداي نكرده ...
يكي دو روز بعد مي خوانيم اسلحه بازيگر مذكور قلابي بوده است، آهي از ته دل مي كشيم:«اي كاش كليت خبر فوق قلابي بود!»
2- غير اخلاقي ترين وعده انتخاباتي توسط كانديداي سناي بلژيك
خبر را مي خوانيم، سرخ مي شويم، لبمان را گاز مي گيريم، نمي دانيم تعجب كنيم، بخنديم و يا متأسف شويم، از آنجا كه احتمال مي دهيم اين صفحه را كودكان و نوجوانان زير هجده سال هم مطالعه كنند نمي گوييم كه اين خانم وعده داده است با 40 هزار نفر اولي كه به او رأي دهند چه كار كند... البته اين خانم وعده هاي خوب هم داده است، از جمله ايجاد 400 هزار شغل، برخي مطلعان پيش بيني مي كنند قسمت اعظم اين اشتغالها مرتبط با فيلم برداري، تكثير سي دي و فروش آن باشد!
3- در يكي از سايتهاي خبري مي بينيم لينكي با اين مضمون وجود دارد:«چگونه نام همسر اول را از شناسنامه حذف كنيم؟»، خوشحال مي شويم و به ثبت احوال مراجعه مي كنيم ...
- آقا شما چي رو مي خواي حذف كني؟!
-- نام همسر اولم رو!
- اما شما كه هنوز ازدواج هم نكردي!
مأمور ثبت احوال راهنمايي مان مي كند براي حذف نام همسر اول، ابتدا بايد دو عدد زن بگيرم و سپس اولي را ( به انتخاب خودم) طلاق بدهم و آن وقت است كه مي توانم از اين تسهيلات ويژه استفاده كنم.
دستمان را داخل دماغمان مي كنيم و شادمان از اين كه امروز به سوادمان چيزي افزوده شده است راهي خانه مي شويم!
4- ناگفته هايي از فرار شهرام
ديگر عادت كرده ايم هر چند روز يك بار در سايتها و روزنامه ها تيتري با اين عنوان بخوانيم، به همين مناسبت ما هم قسمت كوتاهي از ناگفته هاي فرار شهرام جزايري را كه فقط خودمان مي دانيم منتشر مي كنيم،
فردي به نام الف.ح طنزنويس در روز قبل از فرار شهرام او را در زندان مي بيند، شهرام به او مي گويد:
- پول مي خواي؟
-- معلومه كه آره! الان جلوي خواننده ها زشته، بعد از تموم شدن مطلب ازت مي گيرم.
- تو مي توني منو فراري بدي؟
-- مي تونم، اما شهرام، فرار خطرناكه شهرام!
- من به اين حرفها كاري ندارم، تو به من خيلي مديوني، اين همه من سوژه طنزهات شدم، يه كاري براي ما بكن ديگه!
-- باشه، اول اين هواپيما رو بگير، يه راست برو دوبي بعدش هم برو كانادا، اما بازم مي گم شهرام فرار خطرناكه ها!
5- در خبرها مي خوانيم، سيب زميني كيلويي 1000 تومان و مرغ كيلويي 2100 تومان، سيب زميني را كه مي دانيم چيست، اما اي كاش يك نفر پيدا مي شد به ما بگويد اين مرغ چيست كه اين قدر گران است؟ پوشيدني است يا خوردني؟!، همكاران محترم بنده در صفحه سوسه همين الان يادآوري نموده اند كه بنزين هم 100 تومان شده است، من نيز به نوبه خودم از دولت محترم به خاطر 100 توماني شدن بنزين تشكر مي كنم، زيرا به اين وسيله قيمت اين ماده رند شده است و ديگر لازم نيست براي محاسبه قيمت بنزين زده شده فسفر و يا مواد مشابه ديگري بسوزانيم.
6- سازمان بازرسي: امتياز ادامه تحصيل فرزندان اعضاي هيأت علمي را باطل كنيد.
ما با اين گفته سازمان بازرسي كاملاً مخالف هستيم، زيرا گذشتگان گفته اند كه:«گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟»، اما نگفته اند كه «گيرم پدر تو بود استاد!»، به هر حال اين پروسه كه آزمون ارشد را دور بزنيم نيز براي خودش حكايتي طنز است، ابتدا فرزندمان را به يكي از كشورهايي مي فرستيم كه دانشگاهي درپيت دارد و بدون آزمون، دانشجوي كارشناسي ارشد مي گيرد، پس از يك ترم به وسيله يكي از همين تبصره مبصره ها فرزندمان را به دانشگاه داخل كشور منتقل مي كنيم و مدركي معتبر مي گيريم!
7- وزير كشاورزي ژاپن در پي رسوايي سوء استفاده از بودجه رسمي وزارتخانه اش، خودكشي كرد، بعد از خواندن اين خبر خدا را شكر مي كنيم كه همه مسؤولان (منظور همه مسؤولان كشور ژاپن است.) اين قدر احساساتي نيستند والا هيچ مسؤولي (منظور در كشور ژاپن است.) باقي نمي ماند و همه يا دق مي كردند و يا خودشان را مي كشتند.
چاپ شده در روزنامه قدس