افتخارات من!!

به وبلاگ رضا ساكي و جلال سميعي رفتم، ديدم مطلبي بين طنز و جد از افتخاراتشان نوشته اند، و بقيه را هم دعوت به اين كار كردند، بعد از آن برخي ديگر(همچون مهدي مولايي و محمد رضا جمالي فرد) نيز اين دعوت را پذيرفتند و دست به اينكار زدند ... هر چند وجدانم راضي نمي شد اين افتخارات را به رشته ي قلم در بيآورم و اقدام به فخر فروشي كنم ... اما بالاخره موفق به بي خيال شدن وجدانم شدم و اين افتخارات بزرگ زندگي بيست دو، سه ساله ام را در وبلاگ قرار دادم:

 

 

1- كسب معدل 20 در سال هاي اول و دوم و سوم دبستان.

2- تصحيح ورقه هاي امتحاني درس رياضي در سال اول راهنمايي.

3- چاپ شدن اسمم در روزنامه آفتابگردان و كيهان بچه ها ( در دوران كودكي!)

4- تماشاي بازي فوتبال بين تيمهاي پيام مقاومت و كشاورز در ورزشگاه تختي مشهد.

5- فقط و فقط يك سال پشت كنكور ماندم.

6- هيچ موقع چايي را با قند نمي خورم. (اون رو با شكر شيرين مي كنم.)

7- حضور فعال در نشريات دانشجويي و چاپ مطالب طنزم در حداقل 15 نشريه دانشجويي ( اثير، متمتيكاتور،پيشرو، فلق،هاشور، آرمان، مارمولك، ستون آزاد و …)

8- مدير مسئولي نشريه (دانشجويي) طنز كاكتوس و چاپ 10 شماره آن.

9- سه ساله است كه توي هيچ چت رومي نرفتم و فقط با اد شده ها گفتمان كردم!

10- يك بار در يك قرعه كشي خيلي بزرگ برنده شدم.( مصرف 6 ماه صابون! )

11- در ترم هفتم دانشگاهم توانستم براي اولين بار و احتمالا آخرين بار در عمر دانشجويي ام 19 واحد را يكجا پاس كنم!

12- نديدن بيست قسمت اول سريال نرگس.

13- رد كردن شمشير از توي گردنم در پارك ملت توسط علي بابا(شعبده بار معروف در مشهد).(فيلمش هم روي موبايل پسر عموم موجود است.)

14- دكتر محمود احمدي نژاد و دكتر معين رو از نزديك ديده ام.( موقع سخن راني در آمفي تاتر دانشكده مون)

15-  كسب گواهينامه پايه 2 در دهمين باري كه امتحان توشهري دادم.

16- گذراندن موفقيت آميز سه دوره (خبر،مصاحبه،گزارش نويسي ) و در نهايت كسب كارت خبرنگاري از باشگاه خبرنگاران جوان.

17- حداقل 50 مطلب طنزم در نشريات سراسري گوناگون چاپ شده است،(يكي درروزنامه جام جم،  دو تا در روزنامه ورزشي گل، دو تا در ماهنامه بچه مشد و يكي هم سايت بازتاب و بيش از 45 مطلب هم در روزنامه قدس)

18- چند بار مطالب طنزم با صداي خودم از راديو جوان پخش شد.

19- با عطا رحيمي ( ترانه سراي محسن يگانه) دوست هستم.

20- مجموعه آثار طنزم را بزودي به صورت كتاب چاپ خواهم كردم.(منظورم از بزودي حدود هفت، هشت، ده، نوزده بيست ، سي ، چهل ... سال ديگست !)

 

 

اوه ... اوه ... چي همه شد ... خودم هم تا حالا نمي دونستم اين همه افتخارات به اين بزرگي دارم ... دم خودم گرم!!

 

كار جالبيه ... همين افتخارات را نوشتن ...... شما هم امتحان كنيد ... و ما را با خبر ... تا شما را بلينكيم!!

( سري هم به لينكهاي روزانه و افتخارات باقي دوستان بزنيد!)

سلام ورودی های 85

ارژنگ حاتمي 

 اول: سلام قشرهاي فرهيخته مملكت، سلام اي آينده سازان اين مرز و بوم، سلام اي دكتر و مهندس هاي فردا، سلام اي خون هاي تازه  در رگهاي دانشگاه (ايول به اين تشبيه!)، سلام اي ورودي هاي هشتاد و پنج!

دوم: اينجا دانشگاهه (البته احتمالا خودتون تا حالا متوجه اين موضوع شده بوديد، من جهت يادآوري گفتم!)، اصولا دانشگاه جاي خوبيه، و هر كس بنا به فراخور جنبه اش و هدفي كه به اون خاطر وارد دانشگاه شده ازش استفاده مي كنه ... البته هستند كسايي كه سوء استفاده هم مي كنند كه ما به اون آدم ها كاري نداريم، بلكه يك جايي تو دانشگاه هست كه اون باهاشون كار داره!!

سوم: حتما تا حالا يه چيزايي از دانشگاه شنيديد،شايد هم اين افتخار رو داشتيد كه قبل از قبولي در دانشگاه يه بار يه چرخي توش بزنين( چه سعادتي!!)، اما بايد بهتون بگم زياد هم از اين خبر مبرا تو دانشگاه نيست ...

يكي از خوانندگان جديد الورود: از كدوم خبرا؟!

-  از همون خبرايي كه تو فيلم هاي سينمايي و سريال هاي تلويزيوني مي بيني!

همون خواننده: آها گرفتم!

- چي رو؟

همون خواننده: اين موضوع رو كه تو اين چهار سال تو واقعا سرت تو كار خودت بوده و كلا نمي دوني تو دانشگاه چه خبره؟

- مگه چه خبره؟

همون خواننده: [ ...........................................]!!

- نه بابا... راست ميگي؟

همون خواننده: تازه اينكه چيزي نيست [ ..............................................] !!

توضيح ضروري: به علت مسائل فرهنگي، اخلاقي و در راستاي حفظ تداوم وبلاگ قسمت كوچكي از جملات اين خواننده حذف شد. (واحد فيلترينگ وبلاگ)

چهارم: لازم به توضيحه كه اگه توي دبيرستان با تخته پاك كردن و تميز كردن شيشه ماشين معلم ها ازشون نمره مي گرفتيد بايد بدونين اينجا واسه نمره گرفتن ديگه اين راهكارها جواب نميده! شما بايد واسه نمره گرفتن تو دانشگاه در سر كلاس ها فعال باشيد و يه عالمه تحقيق و پروژه تحويل بدهيد، كلي درس بخونيد و كنفرانس بديد ...

يكي از خوانندگان قديمي و سال بالايي: اِ اِ ... چرا دروغ ميگي؟ من خودم [ .................]!!

توضح غير ضروري: لازم به توضيح است كه صحبت هاي اين دوست گرامي هم توسط واحد فيلترينگ وبلاگ و با همان اهداف حذف شد.

پنجم: آقا پسرهاي محترم بدونن اينجا ديگه نبايد سركلاس هر حرفي رو بزنن، در محيط خارج از كلاس هم بهتره با صداي بلند (و به عبارت بهتر فرياد) با هم حرف نزنن، محيط دانشگاه هم ديگه جاي بازي از سر نو غزل خانوم و سر شستن ها ( همون دزد و پليس) و هفت سنگ و غيره ( و مخصوصا غيره!!) نيست! دختر خانومهاي محترمه هم فكر كنم به اندازه كافي توسط پدر و مادر و عمو و عمه و مامان بزرگ و ... توجيه شدن و نيازي به توضيح من نباشه!

پنجم: در پايان اين مطلب مي خوام يه توصيه دوستانه بهتون بكنم، درسته كه بعد يه سال سخت كه يه عالمه درس خوندين وارد دانشگاه شدين اما اينجا هم  اولويت اولتون رو به درس خوندن بگزاريد و سعي كنيد به جاي حفظ كردن علم، به توليد علم بپردازيد.( آخيش اينم از پيام اخلاقي مطلبم، حالا کسی منو به هجو نویسی متهم نمی کنه )

شاد و برقرار باشيد

فکرای بد نکیند!!!

ارژنگ حاتمی

تابستون امسال واقعا تابستون خوبي بود، برخلاف تابستون هاي پيش كه اصلا يادم نيست توي اون 93 روزها چه كار مي كردم اين تايستون تا دلتون بخواد سر چهارراهها،پارك ها و توي خرابه كارهاي مفيد انجام دادم كه براتون مفصل مي گم:

 

الف- سر چهارراهها: البته سوء تفاهم نشه و فكرهاي بد هم نكنيد، من سر چهارراهها كار بدي نمي كردم و مثل بچه سوسول ها چند ساعت تموم وقتم رو صرف خيره شدن به چراغ راهنمايي و چشمك زدن به اون (در هنگامي كه سبز شد) هدر نمي دادم، بلكه تعداد لاستيك هاي ماشين ها رو مي شمردم به همين علت توي تابستون به يك كشف مهم و اساسي در علم فيزيك رسيدم و اون اين بود كه اكثر ماشين ها چهار لاستيك دارند و در ضمن لاستيك هاشون در هنگام حركت مي چرخه!

 

ب- توي پارك: باز هم فكر بد نكنيد من مثل بعضي از اين بچه هاي تازه به دوران رسيده كه به موهاشون ژل مي مالند و ميرن هي گل هاي پارك رو مي كنن نيستم ( راستش تا حالا نفهميدم با اين گل ها چه كار مي كنند؟ چون خوشحال و خندان ميآن يك گل مي كنند و ميرن و بعد چند دقيقه بدون گل در حالي كه روي صورتشون جاي ضربه يك لنگه كفش ديده مي شه و خيلي دپرس هستند برميگردند!)، بلكه توي اين تابستون مي رفتم و به باباي پارك (منظور همون بابايي است كه به چمن ها آب ميده) كمك مي كردم و حتي تونستم چگونه آبياري چمن و گل و درخت رو به صورت پرفشنال در اين تابستون ياد بگيرم كه مطمئنا در آينده خيلي به دردم ميخوره!

 

ج- توي خرابه ها: باز هم فكر بد نكنيد ( اي بابا شما چقدر فكرهاي بد مي كنيد! مگه من گربه ام كه واسه پيدا كردن غذا برم توي پارك؟!)، من توي پارك مي شستم و جك و جونوراي اونجا رو نگاه مي كردم، بالاخره هر چي نباشه واسه خودش يه رازبقا كه بود و ميشد هزار نكته علمي و غير علمي ازش استخراج كرد!  يه روز يك مورچه رو ديدم كه شونصد دفعه از ديوار بالا رفت و هي افتاد پايين(آخه روي ديوارش يكم روغن ترمز ريخته شده بود) و منهم هي داشتم بهش نگاه مي كردم، آخه مورچه به اين دست و پا چلفتي كه بدون بار نتونه از يك ديوار بالا بره؟ و اينقدر خنگ؟! كه عقلش نرسه دو قدم بالاتر بره تا از روي ديوار تميز راه بره و هي ليز نخوره ... حدااقل اين خرابه اومدن هام هم اين بود كه فهميدم اكثر مورچه ها خنگ و دست و پاچلفتي هستند و زنجيرچرخ هم استفاده نمي كنند!

 

آره اين تابستون واقعا تابستون خوبي بود و من به همه ثابت كردم كه ميشه حتي تو پارك و خرابه و سرچهارراه هم به شيوه اي مفيد اوقات قراغت رو گذروند!!

طنز تلخ

ارژنگ حاتمی

هواپيماي توپولف آتش مي گيرد و 28 نفر كشته مي شوند، اين حادثه فرداي آن روز تيتر اول اكثر روزنامه ها مي شود و از آن به عنوان فاجعه نام برده مي شود، تلويزيون و اخبار لحظه به لحظه آمار مي دهند و اسم هاي مجروحين را در تلويزيون زير نويس مي زنند، در تاكسي و اتوبوس همه از هواپيما و كشته شدن مسافران آن حرف مي زنند،براي بازماندگان كشته شدگان يك عالمه پيام تسليت فرستاده مي شود، وزير راه خودش را سريع به مشهد مي رساند و از مجروحان حادثه عيادت مي كند ... فرداي آن روز 29 نفر بر اثر برخورد يك دستگاه كاميون با اتوبوس مسافربري در محور چوپانان استان اصفهان كشته مي شوند،اما اين فاجعه، فاجعه نام نمي گيرد، روزنامه ها تيتر اول خود را به آن اختصاص نمي دهند، كسي در تاكسي و اتوبوس از آن حرف نمي زند ... و اين بزرگترين طنز تلخ جامعه ماست ، كشته شدن ساليانه 28000 نفر انسان در جاده ها (معادل يك زلزله بم) ديگر آن قدر براي ما طبيعي شده است كه با شنيدن هر خبر تصادفي فقط به گفتن اين جمله بسنده مي كنيم: « اِ شنيدي بازم بيست سي نفر تو تصادف مردند!»

رابطه مستقيم «سريال نرگس» با بحران كم آبي !

 

ارژنگ حاتمي

1- به سلامتي دختر نسرين هم به دنيا اومد تا يه مشكل ديگه هم به مشكلات نسرين اضافه بشه وهمچنين با اومدن يك هنرپيشه جديد (منظور بهار خانومه!) كه فقط بلده گريه كنه، ما از اين به بعد شاهد اشك ريختن هاي بيشتري در اين سريال باشيم!

 

2- اي بابا! بايد به نسرين حق داد كه در ابتدا مي گفت اين بچه من نيست، آخه اين بچه يه جورايي عجيب غريبه و بيشتر به بچه غول ميمونه تا بچه آدميزاد!! آخه مگه ميشه بچه يك روزه هيكل يه بچه شش، هفت ماهه رو داشته باشه، موهاشو مدل دار زده باشه و حتي دو تا دندون هم در آورده باشه؟!! (البته يكي از دوستان هم مي گفت در يكي از سكانس ها ديده بچه النگو هم تو دستاش بوده!!)،اين بچه كه توي چند ساعت به اندازه شش، هفت ماه رشد كرده معلوم نيست يكي دو ماه آينده چقدري ميشه! فكر كنم از همين حالا نسرين بايد به فكر جهاز بهارخانوم هم باشه!

 

3- اصولا گرفتن سوتي از سريال نرگس آن چنان هم سخت نيست، به عنوان مثال نرگس كه تفريبا نقش محوري سريال رو داره و بايستي الگو باشه و به قول معروف «آدم خوبه»ي سريال است ، بدون اجازه شوهرش (آقا احسان) به شهر مرزي براي پيدا كردن نسرين مي ره! نرگس كه حسابي قاطي كرده حتي در آن شهر مرزي (كه نخواست نامش فاش شود!!) به يك كلانتري هم سر نمي زنه، و حتي با وجود اونكه مي دونه خواهرش در آستانه وضع حمل است حتي به تك بيمارستان اين شهر هم مراجعه نمي كنه و دست از پا درازتر به تهران باز مي گرده!

 

4- بهروز كه يك پسر بي دست و پا بود تونست به راحتي از مرز رد بشه، و چه بسا اگه نسرين هم بچه دار نبود مي تونست ...شايد هم اسم اون شهر مرزي به اين خاطر گفته نشد كه يه وقت خلافكاران محترم از سريال سوء استفاده نكنند!!

 

5- از اول تابستون كه سريال نرگس شروع شد يه جورايي دچار بحران كم آبي شديم، تو شهر مشهد كه هفته اي يكي دوبار در روز قطعي آب داريم،كه همه اش تقصير اين نويسنده و كارگردان سريال نرگسه!! آخه يكي نيست بگه شما كه همونجور شلنگ ... ببخشيد لوله آب رو گرفتيد توي سريال، لااقل از آب غيرشرب استفاده كنيد كه ما هم كمبود آب نداشته باشيم ... !

 

6- ميگن هر سريالي بايد پيامي داشته باشه ، البته از نوع اخلاقي! ما از سريال نرگس نتيجه مي گيريم كه اگر پدر و مادر هر دو طرف با ازدواج مخالف باشند و اين كار صورت بگيرد، خيلي بد مي شود!! و در آينده آقا داماد از باباش دزدي مي كنه، بعد ميره خارج!، مامان عروس خانوم فوت ميشه، عروس خانوم بيماري روحي رواني مي گيره و دپرس مي شه، پدر شوهره هم مي ره از لج همه اين اتفاق ها از دوباره زن مي گيره، تازه اينا كه چيزي نيست، شوهر خواهرعروس رو هم بي گناه زنداني مي كنن ... راستي شما دو سه ميليون پول قرضي نداريد؟؟ يه ماهه پس مي ديم، امر خيره ،آخه واسه نرگس مي خوايم خونه رهن كنيم!

 

7- بعضي از بينندگان خيلي دوست دارند بدونن آخر اين سريال چي ميشه! خيلي ها هم هنوز هر شب به اين اميد كه يك شبي داستان به جاهاي خوبش مي رسه اين سريال رو نگاه مي كنن(به قول شاعر: چه روياي محالي، خنده ام مي گيرد!)، به هر حال من فكر مي كنم با اين وضعي كه سريال پيش مي ره احتمالا بهروز ايدز مي گيره، نسيرن جزام مي گيره و نرگس هم سل،احسان هم اعدام ميشه، شوكت هم هر روز گردنش كلفت تر ميشه و كركر( وشايد هم هر) مي خنده ...  تا حسابي حال بيننده ها گرفته بشه!

 

8- ميشه از سريال نرگس يك كتاب نوشت! اما چون امروز نوبت قطعي آب محله ماست ،مطلب رو همين جا تموم مي كنم ...در پايان هم از مسئولين صدا و سيما شديدا تقاضا مي كنيم به علت اين همه پربيندگي و آموزندگي اين سريال ،حتما سري جديد اون رو هم به نام «نرگس 2» بسازند!

هفت تفاوت يك ورودي جديد با يك سال بالا بالايي!

 

ارژنگ حاتمی

1- يك ورودي جديد هر روز با كفش هاي واكس زده، صورت صفا داده شده (آقايون رو مي گم!)، موهاي جل و كتيرا زده شده به دانشگاه حضور به عمل مي رساند! و برخلاف اونها هر چه سن بالاتر ميره و آدم سال بالايي تر ميشه با ظاهري ساده تر در جمع ( وشايد هم فرد!) حضور به عمل ميرسونه!

2- 90 درصد افرادي كه با كيف سامسونت به دانشگاه مي آيند ورودي جديد هستند.( اون ده درصد ديگه هم به نوعي ورودي جديد محسوب مي شن البته به مقطع فوق ليسانس!) ... بر خلاف اونها سال بالا بالايي ها فوقش يه برگه كاغذ در دست دارند. (كه همون هم يك برگه تبليغاتيه كه يكي بهشون داده و واسه اينكه دستشون خالي نباشه و ايضا نشون بدن كه تو اين چند سال كه دانشگاه بودن چقدر فرهنگشون بالا رفته ننداختنش روي زمين.)

3- يك ورودي جديد همواره حداقل 4 رنگ خوددكار در كيفش پيدا مي شه، اما ...  لطفا از من نخواهيد كه بگم تو كيف برخي سال بالايي ها چي پيدا ميشه! مخصوصا [ ...] هاي سال بالايي!

4- اگه ديد فردي كه از كنارتون رد شد بوي عطر و ادكلن ميده (آخرش ما نفهميديم كه فرق اين عطر و ادكلن چيه؟!) مطمئن باشيد ورودي جديده ... و اگه بوهاي ديگه اي همچون بوي [...] ميده به احتمال فراوان از ورودي هاي قديم است. ( اي بابا! شما ها چقدر ذهنتون منحرفه! منظورم از [...] سيگار بود نه چيزاي ديگه!)

5- اصولا يه ورودي جديد از كلاس درس به ندرت خارج ميشه و دوست داره تمام يك وساعت و نيم رو در محضر استاد باشه و از صحبت هاش به فيض برسه و تنها در صورت بوجود آمدن مشكل( كه ديگه اونو نميشه كاري كرد!) مجبور ميشه از كلاس بيرون بره،و البته براي اينكارش از استاد اجازه هم ميگيره! و پس از اتمام مشكل پيش آمده سريعا به كلاس برميگرده، در نقطه ي مقابل يه سال بالايي انگار كه يه جورايي مشكل داشته باشه (منظورم صندليشه!) حتما بايد در طول كلاس سه چهار دفعه بره بيرون! لازم به توضيح است كه هر دفعه بيرون رفتنش هم بين 25 تا سي دقيقه طول مي كشه!

6- اگه احساس كرديد فردي كه باهاتو داره صحبت مي كنه داره هموجور زور مي زنه تا فارسي رو سليس و روان صحبت كنه و هي مي خواد تهروني بشكونه و البته بين حرفاش هم هي سوتي ميده و لهجه اصلي اش نمايان ميشه، طرف يك ورودي جديده و اما اگه ديدين يك نفر خيلي راحت داره با لهجه  غليظ  ولایتشون صحبت مي كنه نود و نه درصد احتمال بدين اون يك سال بالايي باشه.

7- اگه آخر ترم وارد اتاق استادي شديد و مشاهده كرديد كه يه نفر واسه 25 صدم نمره اشك تو چشاش جمع شده و به استاد ميگه اكه بهش نمره نده معدلش الف نميشه، خوب واضحه كه اون ورودي همون ساله ... و اگه ديد يه نفر پاچه هاي استاد رو داره مي خوره كه نمره ي يك و نيمش رو نه ونيم كنه تا مشروط نشه خوب اينم معلومه كه از اون سال بالايي هاست!

تذكر پاياني: لازم به توضيح است كه اين راهكارها نتايج حضور 4 ساله بنده در محيط دانشگاهي بوده و فاقد هر گونه پشتوانه تحقيقاتي و علمي مي باشد و قابليت ترجمه شدن را هم ندارد!

از اين خبرا نيست!

رئيس كل بانك مركزي: پارتي بازي و رانت خواري در اعطاي وام را قبول ندارم!(روزنامه قدس 25/5/85)

- پارتي بازي؟ اونهم در اعطاي وام؟ چه حرفا ... اصلاً وقتي يه چيزي وجود نداره، چرا آدم بايد اونو قبول داشته باشه؟ وجداني شما تا به حال شنيده ايد كه كسي با پارتي بازي وام بگيره؟ مثلا بگه:«من آشنا دارم، شونصد ميليون وام واست رديف مي كنم، فقط شيريني ما يادت نره!» خوب معلومه كه نه!! همه اين حرفها مال فيلم هاست،آخه تو فيلم ها يكي بايد آدم بد باشه يكي آدم خوب، تو عالم واقعيت و مخصوصا در سيستم بانكي كشور كه از اين خبرها نيست ... حالا شايد فوق فوقش يه نفر چون آشنا داشته باشه دم عيد بتونه واسه عيدي دادن به اقوامش از بانك اسكناس نو بگيره ... يا فرض محال كه محال نيست شايد اگه كسي رئيس بانك دادشش باشه نهايتش بتونه بدون صف قبض آب و برقش رو پرداخت كنه ... اما عمراً هيچ كسي نمي خواد و اگه هم بخواد نمي تونه در دادن يا گرقتن وام پارتي بازي كنه و كلاً در سيستم بانكي كشور از اين خبر مبرا نيست!

يه چيزي بيشتر از رضايت بخش!

وزير اقتصاد: وضعيت درآمدها و ماليتها رضايت بخش است.   ( روزنامه قدس 28/5/85)

- محققان وبلاگ براي پي به درستي و يا  نادرستي اين جمله آقاي وزير اقدام به انجام يك سري تحقيقات كردند كه مشروح آن را مي خوانيد:

« با نگاهي به روزنامه هاي ورزشي مي توانيم بفهميم كه وضعيت اون دسته از فوتباليستها كه بهشون مي گن لژيونر عاليه و پارو پارو درآمد دارند، بعضي ديگه از فوتباليستهاي ايراني هم يه جاي خيلي خوب رو به اسم ليگ امارات براي كسب درآمد پيدا كردند، ما كه نديدم ولي ميگن اماراتي ها خروار خروار(چيزي بيشتر از پارو پارو) به فوتباليستها پول مي دن و وضعيت درآمد فوتباليستهاي ايراني اونجا هم خيلي خوبه، حتي وضعيت درآمد اون خارجي هايي كه ميآن ايران هم خيلي خوبه ، فدراسيون واسه همين برانكو 2 ميليارد تومان خرج كرد، و يا دينزلي با پرسپوليس قرارداد چهارصد ميليوني بسته ... حتي ميرزاپور هم كه اين همه بهش انتقاد مي كردند وضعيت درآمدش رضايت بخشه و 160 ميليون تومان از باشگاه استقلال اهواز خواسته تا باهاشون قرارداد ببنده.

با نگاهي به مجلات سينمايي و هنري مي توانيم بفهميم كه وضعيت درآمد سوپر استارهاي سينما هم كلي رضايت بخش است و براي هر يك فيلم قراردادهاي ميليوني مي بندند، درآمد خوانندگاني كه صبح تا شب و بالعكس در كيش و ... كنسرت مي زارن هم كه ديگه حرف نداره!

 البته حقوق و مزاياي وزير وزرا درسته كمه اما اون هم رضايت بخشه، شكر خدا بازنشسته ها هم ماهي 200 هزار تومان(معادل 2000000 ريال) حقوق مي گيرند كه اينم رضايت بخش است.

- نتيجه تحقيقات: وضعيت درآمدها نه تنها رضايت بخش است، بلكه يه چيزي هم بيشتر از رضايت بخش است!