از دفتر خاطرات اوباما : سرم خيلي شلوغ است!

ارژنگ حاتمي
دوشنبه - امروز با صداي زنگ تلفن همراهم از خواب بيدار شدم، يك نفر آن طرف خط در حال تبريك گفتنobama بود، كمي فكر كردم، امروز كه روز تولدم نيست، از ازدواجم هم سالهاي زيادي مي گذرد، احساس مي كنم شايد مزاحم باشد، مي گويم: شما؟!و پاسخ مي شنوم: جان!!مي گويم: جانت بي بلا!خودت رو معرفي كن!
و صداي آن طرف خط مي گويد: جان هستم، جان مك كين، رقيب انتخاباتي ات، زنگ زدم بهت تبريك بگم، تو رئيس جمهور امريكا شدي!
از او تشكر و گوشي تلفن را قطع مي كنم، با خودم مي گويم عجب آدم هاي مردم آزاري وجود دارند ها!مگر رئيس جمهور امريكا شدن تبريك گفتن هم دارد؟!كه ناگهان ... اوه!ماي گاد!!من رئيس جمهور شدم، و حالا با اين وعده اي كه دادم، چه كار كنم؟!خدا كنه ساشا و ماليا نفهمند من رئيس جمهور شدم!!نبايد به آنها اجازه بدم تلويزيون نگاه كنند!

سه شنبه- ساشا و ماليا به خانه مي آيند و متأسفانه در مدرسه فهميده اند كه رئيس جمهور شدم، از اينكه بايد وعده ام را عملي كنم بسيار شادمان هستند، مي گويم: اما مادرتان هنوز اجازه نداده!، ساشا و ماليا حرف خودشان را مي زنند و مي گويند وعده اي را كه دادي، عمل كن!و حالا من مانده ام و اينكه چطور خانمم را راضي كنم با توجه به آلرژي داشتن ماليا، يك سگ در خانه نگه داريم!! اي كاش به مانند ديگر نامزدهاي رياست جمهوري در سراسر دنيا عمل مي كردم و وعده هاي كارشناسي نشده نمي دادم!

چهارشنبه - مشاور نخست وزير سابق اسرائيل گفت: با اوباما خواب راحت نخواهيم داشت؛ واقعا نمي دانم چرا اين حرف رو زده؟!من اصلاً قرار نيست موقع خواب مزاحم اونها بشم، من مثل زماني كه رئيس جمهور نبودم شبها در كنار خانواده ام خواهم بود!

پنجشنبه - سرم خيلي شلوغ است، علاوه بر اينكه بايد دنبال يك سگ بگردم كه آلرژي زا نباشد، بايد پيش يك دكتر جراحي پلاستيك هم بروم، آخه روزنامه صهيونيستي هاآرتص نوشته: دوست اسرائيل كسي است كه شبيه بوش باشد، البته نمي دانم خانمم را چكار كنم؟!او گفته اگر با استفاده از جراحي پلاستيك خودم رو شبيه بوش كنم، طلاقم مي ده!!

جمعه - چند روز پيش يك نامه تبريك از ايران به دستم رسيده بود، در پاسخ به خبرنگاري كه نظرم رو در اين مورد پرسيد، گفتم: بعداً پاسخ مي دهم، راستش را بخواهيد اين روزها درگير پيدا كردن يك سگ غير آلرژي زا و همچنين يك جراح پلاستيك خوب هستم و هنوز فرصت نكردم نامه رو بخونم!سرم خيلي شلوغ است!

شنبه- امروز يكي از دوستان خبر خوبي بهم داد، گفت، منظور اون روزنامه صهيونيستي از اين جمله كه: دوست اسرائيل كسي است كه شبيه بوش باشد، اين است كه از لحاظ تفكر شبيه بوش باشد نه از نظر شكل ظاهري، راستش را بخواهيد خيلي خوشحال شدم كه عمل جراحي كنسل شد، آخه آدم به خوش تيپي من ميره خودش رو شبيه يه [..] ی مثل بوش كنه؟!حالا كه بهتر فكر مي كنم خانمم حق داشت تهديدم كنه، اگه شكل ظاهري ام رو مثل بوش كنم طلاقم مي ده!تصميم مي گيرم با مراجعه به آرشيو صحبتهاي بوش با طرز تفكرش آشنا بشم تا بتونم شبيه اون بشم و با برخي دوستان، دوستي مون بهم نخوره!!

يكشنبه- همه مغازه ها امروز تعطيل هستند، هنوز سگ مناسبي براي بچه ها پيدا نكردم، ديشب هم اصلاً نخوابيدم، داشتم با مطالعه صحبتهاي بوش با طرز تفكرش آشنا مي شدم، فردا در مصاحبه مطبوعاتي اعلام مي كنم: ايران از تروريسم حمايت مي كند!

چاپ شده در روزنامه قدس

واي به حال بچه اي كه در هند شيطوني كند!

در خبرها مي خوانيم دختر بچه اي خدا شد، در متن خبر آمده است: خhendدايان زنده هندو، از ميان كودكان دو تا چهار ساله كه طالعشان خوب است، انتخاب مي شوند. در ابتدا گمان مي كنيم حتماً دختر مذكور شانس آورده است و در آينده به واسطه همين خدا شدنش بدون كنكور او را در دانشگاه هاي دولتي هند ثبت نام مي نمايند و برايش تمام امكانات را مهيا مي كنند، اما بعد از خواندن ادامه خبر دلمان براي كودك مي سوزد؛ زيرا اين كودك بايد 8 شب را در يك اتاق تاريك در ميان سرهاي بريده بزها و بوفالوها بگذراند.
نتيجه گيري احتمالي: با توجه به اينكه هندوها از خدايشان اين گونه پذيرايي مي كنند ، پس واي به حال بچه اي كه در هند شيطوني كند!

نگاهي به راهكارهاي موجود براي انتخاب بازيكن زننده پنالتي!

 ارژنگ حاتمي

از زمانهاي قديم اين پرسش براي كارشناسان فوتبالي پيش آمده است كه پنالتي هايي را كه در حين بازي به وقوع مي پيوندد، چه كسي بزند؟ امروزه در تيمهاي متفاوت راه هاي متفاوتي براي انتخاب بازيكن زننده پنالتي است كه به چند مورد آنها اشاره مي شود: penalti

۱- در برخي تيمها اين گونه رسم است كه هر كس بعد از به وقوع پيوستن ضربه پنالتي اول از همه دستش را بالا ببرد و از همان داخل چمن بلند خطاب به سرمربي فرياد بزند:«من بزنم؟!» ، او براي زدن پنالتي انتخاب مي شود.
در اين مورد پرسيدن نظر سرمربي حالتي فرماليته دارد و فقط براي احترام گذاشتن به او اين كار انجام مي گيرد!
توضيح: بديهي است فقط بازيكنان تيمي كه پنالتي متعلق به آنهاست، مي توانند دستشان را بالا ببرند و بازيكن هاي تيم حريف، داور، كمك داور ، داور چهارم، تماشاگران و حتي عادل فردوسي پور نيز نمي تواند با بالابردن دستش تقاضاي زدن پنالتي بكند.

۲- در برخي تيمها نيز هر كس پنالتي را بگيرد، پنالتي را مي زند، البته در اين مورد مشكلاتي پيش مي آيد كه با وجود چند تبصره حل مي شود، به عنوان مثال اگر فردي كه پنالتي گرفت، آن چنان رويش خطا شده بود كه قادر به زدن ضربه نبود، مي تواند در صورتي كه پسرخاله اش هم تيمي اش باشد، ضربه پنالتي را به او بدهد، در غير اين صورت مي تواند به افرادي كه پسرخاله اش نيستند هم بگويد به جاي او پنالتي بزنند!
در اين مورد حتي پرسيدن نظر سرمربي به صورت فرماليته هم وجود ندارد!

۳- در برخي تيمها هر كس زورش بيشتر باشد، پنالتي مي زند. در اين گونه تيمها مشاهده مي شود پس از گرفتن پنالتي، بازيكنان توپ را از دست هم مي كشند و الفاظي را هم رد و بدل مي كنند، منطق حاكم در اين گونه تيمها اين است كه هر كس زورش بيشتر باشد و بتواند توپ را بگيرد، پس گل شدن پنالتي اش بيشتر است !شايان ذكر است، شنيده مي شود بيشتر افرادي كه مي خواهند در اين گونه تيمها زننده ضربات پنالتي باشند، هفته اي چند ساعت را به انجام ورزش «راگوي» مي پردازند.

 ۴- در برخي تيمها فردي به عنوان پنالتي زن اول، پنالتي زن دوم و ... وجود دارد، لازم به توضيح است اين مورد از موارد نادري است كه نظر سرمربي هم براي زننده پنالتي اهميتي دارد.

۵- در برخي تيمها نيز گفته مي شود، هر كس از لحاظ روحي در شرايط بهتري قرار داشت پنالتي را بزند، البته همواره در زمين فوتبال در مورد اينكه چه كسي از لحاظ روحي در شرايط بهتري قرار دارد، اختلاف نظر وجود دارد، براي روشن شدن بحث به گفتگوي زير توجه كنيد:
- من از لحاظ روحي وضعم بهتره، تماشاگرها از اول مسابقه دارن منو تشويق مي كنن، بازي قبلي شيش تا گل زدم ...
- چه ربطي داره؟ وضع روحي من خيلي بهتر از تويه، مادر زنم رفته مسافرت تا شيش ماه ديگه هم برنميگرده!

۶- البته از آنجا كه همواره فوتبال در حال پيشرفت است، چندي پيش شنيده شد در تيم پرسپوليس روش جديدي براي انتخاب پنالتي زن باب شده است، علي كريمي پس از پايان بازي پرسپوليس و برق شيراز در مورد اينكه چرا او پنالتي تيمش را نزد، توضيح داد:«هر كسي زودتر توپ را بردارد، پنالتي را مي زند !و نيكبخت واحدي نيز كه تازه به زمين آمده بود و آماده بود توپ را برداشت و ضربه را زد و من تنها خوشحالم كه اين پنالتي گل شد.»

چاپ شده در روزنامه قدس

طنزي كه دوباره به روز شد!

به سايت تابناك مي روم، لينك طنزي با عنوان «فيلم فرار بزرگ شهرام جزايري» در اين سايت توجه ام را به خود جلب مي كند، ياد طنزي مي افتم كه در سال 85 در روزنامه قدس چاپ كردم، لينك مربوطه را كليك مي كنم، بله ... خود طنز مذكور است، سايت تابناك اين طنز را به نقل از برنا آورده است و خب  نامي از نويسنده مطلب هم نبرده است ...

+لينك اين طنز در سايت تابناك

+ لینک این طنز در سایت برنا نیوز

+ لینک این طنز در سایت البرز

 

فيلم« فرار شهرام جزايري عرب» در پنج نسخه

  ارژنگ حاتمي

از آنجا كه يك اتفاق مهم مي تواند يك سوژه مناسب براي تهيه يك فيلم باشد، پيش بيني مي شود در آينده اي نه چندان دور فيلمهايي با موضوعيت «فرار شهرام جزايري عرب» -كه با اغفال دو سرباز همراه اتفاق افتاده- با شرحهايي مشابه زير ساخته شود.

1) نسخه فارسي:




ش.ج: چند مي گيرين اغفال شين؟
سرباز اولي: دهنت رو ببند !اين چه حرفيه؟ مگه خودت ناموس نداري!
ش.ج: احمق !منظورم از اغفال اينه كه بذاري متواري بشم!
سرباز اولي: آها !اما جواب بقيه رو چي بديم؟
(اين قسمت از فيلم براي اكران عمومي حذف گرديد!)
سرباز اولي : واي چه احساس بدي دارم!
سرباز دومي: فكر كنم اغفال شديم!

2) نسخه هندي:
ش.ج: من هوس بستني كردم.
سربازها: پس بايد ما رو هم مهمون كني!
ش.ج: عجب رويي دارين، دو دقيقه پيش پيتزا مهمونتون كردم، باشه بستني هم مي خرم. آقاي بستني فروش بي زحمت سه تا بستني بدين.
بستني فروش: اِ، شهرام تويي؟ !اينجا چكار مي كني؟ يادته تو محله مون با هم توي بستني فروشي كار مي كرديم؟ وضعت توپ شده ما رو نمي شناسي!
سرباز اولي كه انگار تازه متوجه ماهيت شهرام مي شود خطاب به او: ا ِ شهرام جزايري تويي؟ !مي دوني چند سال دنبالت مي گشتم؟ !شهرام منم بهرام !داداش گم شدت!
ش.ج: سرباز اولي رو در آغوش مي گيره و در حالي كه از خوشحالي اشك مي ريزه: داداش!
سرباز دومي: شهرام و بهرام منم اسفنديار هستم!
(لازم به توضيح است در اين فيلم اسفنديار با شهرام و بهرام هيچ نسبتي ندارد و صرفاً براي گفتن يك ديالوگ، يك جمله اي پرانده است.)
بعد اين چهار نفر در همان حالي كه بستني مي خوردن آواز خوندن و حركات موزون هم انجام مي دادن، در ضمن باران هم مي آمد!
ترجمه آواز:
سرباز اولي: اي شهرام !اي مايه دار، اي مخ اقتصادي، اي يابنده آسانسور ترقي، اي استعداد درك نشده، اي فرار مغزها، اي خوش تيپ، اي هديه دهنده ، اي كمك كننده به بي نياز و با نياز، تو را با دل و جان دوست دارم.
ش.ج: اي بهرام !اگر عشقت حقيقي است پس اغفال شو!
بستني فروش: اين همه بستني هاي من، فداي يك خنده تو، اي كه با اشارتي همه ميشن بنده تو!
سرباز دومي: خيلي خونسردي، ديوونم كردي!
ش.ج خطاب به سرباز دومي: پس تو يكي كه هيچي !آهاي بهرام اغفال شو ديگه !كار دارم، بايد برم ديرم ميشه ها!
سرباز اولي: داداش اين حرفا چيه !ما اغفالتيم، شما متواري شو!

3) نسخه افغاني:
ش.ج: آهاي سربازها !آن كفتر را بنگريد، كه همانا از آن بالا كفتر مي آيه!
سرباز اولي: عجب كفتر مالي است!
سرباز دومي: آن كفتر را ولش كن، آن يكي ديگر را بنگر كه بسيار مال تر است!
سرباز دوم (در اينجا به زير آواز مي زند): از آن بالا كفتر مي آيه، يك دانه ...
سرباز اولي: اِ شهرام كو؟
سرباز دومي: اي واي، انگاري اغفال شديم، شهرام فرار كرد.

4) نسخه هاليوودي:
يك آدم خفن (در حالي كه با يك عدد موبايل از نوع «از كي تا حالا» صحبت مي كند): سربازها توي تير رس هستن.
ش.ج (در حالي كه با يك همراه 150 هزار توماني صحبت مي كند و در ضمن هزينه اضافي هم پرداخت نمي كند): نمي خواد تيراندازي كني، خودم اغفالشون مي كنم.
(اين قسمت از فيلم به علت بيش از حد هاليوودي بودن سانسور شده است.)
سرباز اولي: پايين رو ول كن، بالا رو ببين !شهرام با يك هلي كوپتر متواري شد.
سرباز دومي: اما خوشبختانه يك سر نخ مونده.
سرباز اولي: نادون !اين كه سر نخ نيست اين مويه!

5) نسخه سينماي ماوراء:
يك عدد سفينه وارد زمين مي شود.
يك عدد گشت كنترل نا محسوس: بزن كنار!
گشت نامحسوس: از كجا ميآي به كجا  مي ري؟
موجود فضايي: از خونه مادرزنم كه توي كره مشتري بود راه افتاديم، مي خوايم شهرام جزايري رو متواري اش كنيم بعد مي ريم خونه خودمون توي كره مريخ!
گشت نامحسوس (خطاب به همكارش): ايشون حالت طبيعي ندارن، يك تست ازش بگير!
گشت كنترل نا محسوس: تخلفاتت رو قبول داري؟ اگه نداري ما خيلي پيشرفته هستيم، همشون رو ضبط كرديم، باورت ميشه؟ !خيلي با حاله مگه نه؟!
موجود فضايي: تخلفاتم چي بود؟!
گشت كنترل نامحسوس: سرعت غيرمجاز و تغيير در شكل ظاهري وسيله نقليه، اِ پلاك هم كه ندارين !بايد ماشينت رو بخوابونيم!
(در همين لحظه موجود فضايي غيب مي شه و يه راست با سفينه اش كنار شهرام و اون دو تا سرباز ظاهر مي شه)
موجود فضايي: شهرام جزايري تويي؟
ش.ج: آره!
موجود فضايي: تو هموني هستي كه ادعا كردي مي توني معضل اشتغال رو حل كني؟
ش.ج: بله، البته با انجام تخلفات كوچيك.
موجود فضايي: پس تو خيلي كارت درسته !ما مي خوايم تو رو بدزديم و ببريم كره مريخ!
ش.ج: اشكالي نداره، فقط بنا بر فيلمنامه قبلش بايد اين دو تا سرباز رو اغفال كنين.
موجود فضايي: اي بابا ... اين كه كاري نداره!
و بدين ترتيب موجودات فضايي شهرام را به كره مريخ بردند.

جمله پاياني – با توجه به استقبالي كه مردم از اين فيلم ها در آينده از خود نشان خواهند داد، احتمالاً نسخه هاي ديگري از اين «فرار بزرگ» ساخته خواهد شد. 

این مطلب در تاریخ  ۱۰ اسفند ۱۳۸۵ در روزنامه قدس چاپ شده بود.

 (پست این طنز در وبلاگم در سال 85)

زورت به سايت مي رسه؟!

۱- علي محمد ياري(دارنده مدال نقره پارالمپيك پكن) گفت: با مسافركشي با يك پرايد اقساطي براي حضور در پارالمپيك آماده شدم؛
وي همچنين گفت: تنها در ديدار با وزير اطلاعات، با اهداي دو سكه بهار آزادي، از ما تقدير كرد تا يادمان نرود در پكن مدال كسب كرده ايم.
كمي تعجب مي كنيم، كمي سرمان را مي خارانيم و به ياد مي آوريم وعده هاي دادن چهل پنجاه سكه به نفرات برتر را!
گفتني است، يكي از آگاهان گفت كه آن وعده ها تنها براي بالا بردن روحيه ورزشكاران بوده و هيچ گونه ارزش ديگري نداشته و قابل ترجمه شدن نيز نمي باشد!
يكي ديگر از آگاهان نيز به مسؤولان ورزشي كشور پيشنهاد كرد، المپيكي ها را نيز به وسيله مسافركشي آماده كنند، تا شايد آنها هم بتوانند همچون پارالمپيكي ها نتايج درخشاني بگيرند.
همچنين يكي از كارشناسان ورزشي گفت: بهتر است فوتباليستهاي پيروزي و استقلال را هم به وسيله مسافركشي براي بازي هاي آينده آماده كنيم، بدين وسيله شايد مشكلات مالي اين دو تيم نيز پايان يابد و مجبور نباشيم كه چهار ميليارد، چهار ميليارد به اونها كمك كنيم!

۲- علي دايي گفت: افرادي كه به تيم ملي دعوت مي شوند، اگر از حضور در اردوي اين تيم سرباز زنند، جايي در تيم ملي نخواهند داشت؛ وي ادامه داد: تا من هستم، كريمي جايي در تيم ملي ندارد.
يكي از آگاهان پيش بيني كرد كه علي دايي پس از شنيدن خبر نيامدن كريمي به تيم ملي نفس راحتي كشيده و گفته : آخيش!
توضيح ضروري: مكالمه زير هيچ ربطي به دعوت شدن علي كريمي به تيم ملي ندارد.
* ديگه نميشه دعوتش نكرد.
** ببخشيدا، به قولي چرا نميشه؟!
* آخه اين روزا داره خيلي خوب بازي مي كنه، بازي با استقلالش رو كه ديدي، اين هفته هم سه تا گل زد.
** ببخشيدا، زده كه زده، مگه هر كي گل زد و خوب بازي كرد بايد دعوتش كنم؟!
* ما ديگه نمي تونيم جواب افكار عمومي رو بديم، بعدش هم بهت قول ميدم اگه دعوتش كني نمي ياد تيم ملي!
** ببخشيدا، حالا اگه اومد، به قولي ما چكار كنيم؟!
* نمي ياد، بهت قول مي دم.
** ببخشيدا، از الان گفته باشم، اگه هم اومد همه بازي ها نيمكت نشينه ها!

۳- علي كفاشيان رئيس فدراسيون فوتبال ايران: فوتباليستهاي زن ايراني لژيونر مي شوند.
در همين راستا يكي از آقايان(كه روي سرش كمي باد كرده بود و خودش مي گفت، زمين خورده و فرزندش مي گفت كه مامان با ملاقه زدش) به خانمش گفت: خانم بيا تو هم برو فوتباليست شو، شايد لژيونر بشي! گفتني است كه اين آقا آرزو كرده كه اي كاش در كره مريخ هم فوتبال برگزار مي شد و مادرزنش هم در آن جا لژيونر مي شد!

۴- پايگاه خبري فدراسيون تكواندو ايران هك شد.
بر اساس برخي شنيده ها، رئيس فدراسيون تكواندو در پيامي خطاب به هكري كه سايت را منهدم كرده است، گفت: زورت به سايت مي رسه؟! اگه مردي يه جا قرار بزاريم، اون وقت ببين كي هك مي شه؟! 

۵- مديرعامل باشگاه استقلال تهران از كمك چهار ميليارد توماني رئيس جمهور به دو باشگاه استقلال و پرسپوليس خبر داد.
يكي از آگاهان گفت: نوش جونتون!
يكي از آگاهان نيز گفت: يادتان هست مديرعامل باشگاه استقلال در مراسم معارفه گفته بود كه استقلال و پرسپوليس مانند تيمهاي دولتي بودجه ندارند و به صورت قطره چكاني به آنها پول تزريق مي شود.
در همين زمينه همان آگاه گفت: مفهوم قطره چكان را به وسيله تك تك سلولهاي بدنمان درك كرديم!

غرغرو هم رفت

و يا « حتما ستون آزاد به [ ...] وابسته است!»

غرغروي عزيز هم به همان جايي رفت كه من چهار ماه پيش رفتم، مرزن آباد چالوس براي گذراندن دوران آموزشي خدمت مقدس سربازي؛

يك خاطره مرتبط كه نتيجه گيري اخلاقي هم دارد: در آنجا بايد هر كسي يك مسئوليتي قبول مي كرد، من با رايزني ها و كمي هم پارتي بازي با ديگر دوستان سرباز موفق شدم به تيم نظافت كريدور بپيوندم، مدتي را به اين كار مشغول بودم ولي ارشدمان نامردي كرد و چون خوب بلد نبودم پله ها را طي بكشم زير آبم را زد، بعد از آن به تيم نظافت كلاس ها پيوستم، كه البته اين دومي بسيار راحت تر بود، از اين اتفاق نتيجه گرفتم پارتي بازي كار بدي است و در برخي مواقع به ضرر آدم است!

يك خاطره مرتبط كه نتيجه گيري اخلاقي ندارد: چندي پيش يكي از دوستان از من پرسيد تو چطور هم سرباز هستي و هم مي تواني به فعاليت هاي طنز بپردازي و براي ستون آزاد ویژه نامه چاپ كني؟ منهم به شوخي گفتم: افرادي كه در ستون آزاد قلم مي زنند بعد از گذراندن دو ماه آموزشي به آنان كارت پايان خدمت داده مي شود و سربازي آنها دو ماهه است؛ در كمال تعجب اين دوست باور كرد و گفت: حتما ستون آزاد به [ ...] وابسته است! براي اين دوست عزيز توضيح دادم كه در آزمون كارشناسي ارشد قبول شده ام و براي ادامه تحصيل ترخيص شده ام!

كنكور آزمايشي - دانشگاهي

ارژنگ حاتمي
1- قبولي ........... در برق شريف!
الف- بابا برقي!
ب- پت و مت
ج- كردان
د- رتبه 16 هزار كنكور

2- مشكل كمبود ... دانشگاهها رفع شد.
الف- خوابگاه ب- فضاي آموزشي د- كتابهاي تخصصي و به روز د- جسد آموزشي

3- محجوب: ... فارغ التحصيلان ... .
الف- همه - سركارند! ب- نيمي از- راننده تاكسي تلفني هستند. ج- يكي از - سرش را خاراند! د- نيمي از - بيكارند.

4- پورعباس: ... امري ... است.
الف- بومي گزيني - من در آوردي!
ب- شانسي قبول شدن در كنكور- باحال
ج- جهانخوار بزرگ - كا
د- بومي گزيني - مثبت

5- وزير علوم استفاده نفرات اول آزمون 87 را از ... تكذيب كرد.
الف- كمربندهاي لاغري
ب- چيز!!
ج- سيمكارتهاي ايرانسل
د- آموزشگاههاي كنكور

6- زاهدي(وزير علوم): افزايش ............ در حال بررسي است.
الف- رد و بدل شدن جزوه ميان دانشجويان
ب- اشتهاي دانشجويان در سلف
ج- باختهاي تيم پيام
د- شهريه دانشگاه آزاد

7- لاريجاني: اگر كسي مي خواهد درس بخواند....
الف- لازمه اش آن است كه پدر پولداري داشته باشد.
ب- با توجه به بومي گزيني دانشگاه ها، بايد يك دانشگاه سر كوچه شان باشد.
ج- ما به او وام صد ميليون توماني مي دهيم.
د- مثل بچه آدم بنشيند و درسش را بخواند.

راهنمايي: گزينه هاي الف، ب و ج در هيچكدام از سؤالها، پاسخ صحيح نمي باشند!

چاپ شده در روزنامه قدس