صادارت جنين چيني به آمريکا

ارژنگ حاتمی

در آمريکا، افراد جاني پس از دريدن شکم يک زن باردار جنين وي را به سرقت بردند. (خبرگزاري‌ها 7/5/88)

در چين، بر اساس آمار رسمي انتشار يافته از سوي اين کشور، ساليانه 13 ميليون سقط جنين صورت مي‌گيرد. (خبرگزاري‌ها‌ 8/5/88)

با در کنار هم قرار دادن اين دو خبر ، به اين دو کشور پيشنهادات زير را مي‌دهيم:

پيشنهاد اول: کشور چين اين روزها همه چيز توليد مي‌کند – حتي در خبرگزاري ايلنا خوانديم در کشور خودمان بهمن پايه بلند هم توليد مي‌کنند!- پيشنهاد مي‌شود کشور چين مقداري از جنين‌هاي مازاد بر توليدشان را به کشورهايي همچون آمريکا صادر کنند تا معضل سقط جنين در کشورشان کاهش پيدا کند، به اين ترتيب هم درآمدزايي مي‌کنند و هم اينکه آمريکايي‌ها براي يک جنين اين طور شکم همديگر را پاره نمي‌کنند!

يک توضيح: از آنجا که قيافه چيني‌ها کلا تابلو است و از صد متري (و شايد هم صد و بيست متري) قيافه‌شان داد مي‌زند که چيني هستند، شايد برخي خانواده‌هاي آمريکايي اشتياقي براي خريد جنين چيني از خود نشان ندهند. اگر چنين شد، توصيه مي‌کنيم به پيشنهاد دوم ما عمل کنند:

پيشنهاد دوم: از آنجا که کلا اجناس چيني استانداردهاي درست و حسابي ندارند و مهم‌ترين دليل اين همه سقط جنين در چين هم استفاده از قرص‌ها و لوازم جلوگيري از بارداري ساخت کشور خودشان است، پيشنهاد مي‌شود مسوولان کشور آمريکا براي کاهش بحران کمبود جنين در کشورشان لوازم جلوگيري از بارداري چيني به کشورشان وارد کنند و از طرف ديگر چيني ها نيز لوازم ضدبارداري آمريکايي به کشورشان وارد نمايند تا مشکل هر دو کشور حل شود!

چاپ شده در هفته نامه سلامت

مگه نون گرون شده؟!

ارژنگ حاتمی

پس از گران شدن قیمت نان در مشهد خبرنگار طنزیم اقدام به تنظیم یک گزارش کرد و نظر افراد مختلف را در مورد گران شدن نرخ نان پرسید، در زیر شما پاسخ های افراد مختلف و ایضا توضیحات خبرنگار ما را می خوانید:

یک عدد مرفه بی درد: «چی؟! نون؟! نون دیگه چیه؟!»، خبرنگار ما پس از انجام مصاحبه با ایشان پی برد که وی از بدو تولدش تنها بوقلمون خورده است و کلا نمی داند چیزی به اسم نان هم وجود دارد!

یک عدد به اصطلاح مسئول: «مگه نون گرون شده؟!»، ایشان برای خبرنگار ما توضیح دادند که تمام وقتشان را برای خدمت به مردم مشغول کار هستند و وقت رفتن به صف نانوایی و همچنین خواندن روزنامه را هم ندارند و همین الان متوجه ی گران شدن نان شده اند، ایشان قول دادند یک کمیته ی ویژه تشکیل دهند و در اسرع وقت دلایل گران شدن نان را برای مردم بازگو کنند!

یک به اصطلاح کارشناس امر تغذیه:«گران شدن نان منجر به پایین آمدن سطح آی کیوی جامعه می شود!»، ایشان دلیل این ادعایشان را این گونه توضیح دادند که مردم به خاطر گران شدن نان از این پس صبح ها و در هنگام خوردن صبحانه به جای آن که پنیر را لای نان بگذارند، نان را لای پنیر خواهند گذاشت و به همین دلیل مقدار مصرف پنیر بالا می رود و خوردن بیش از اندازه ی پنیر منجر به صدمات زیادی به مغز می شود،ایشان پیشنهاد دادند برای حل این معضل قیمت پنیر را هم بالا ببریم، شنیده ها حاکی از آن است که این پیشنهاد از سوی برخی مسئولین شدیدا مورد استقبال قرار گرفته است!

یک عدد قشر آسیب پذیر: ایشان جواب سئوال خبرنگار ما را ندادند،یکی از رهگذران ضمن این که ایشان را یک عدد قشر آسیب پذیر معرفی کرد به خبرنگار ما گفت که وی غذای اصلی اش نان بوده است و به دلیل گران شدن نان و عدم توانایی در خرید این ماده غذایی به رحمت ایزدی پیوسته است!

ویکتور هوگو (نویسنده ی کتاب بینوایان):«من از تمام افرادی که به نحوی در گران شدن نان دست داشته اند تشکر می کنم!»، ایشان همچنین دلیل این شادمانی را این گونه توضیح داد که با گران شدن نان دیگر مردم از این که ژان والژان یک نان بدزدد و به خاطر دزدیدن یک نان سال ها به زندان بیفتد تعجب نمی کنند و داستان بینوایان واقعی تر به نظر می رسد، ایشان در پایان صحبت هایش اظهار امیدواری کرد که برای هر چه رئال شدن داستانش روزی برسد که یک عدد بربری هم قیمت یک شمش طلا بشود!

یک عدد به اصطلاح فرهنگ دوست:«با بالا رفتن قیمت نان فرهنگ ما غنی تر از گذشته می شود!»،ایشان برای خبرنگار ما توضیح دادند که روند تصاعدی قیمت نان باعث می شود قیمت نان در هر روز با روز قبلش تفاوت داشته باشد و در این صورت است که ضرب المثل «نان به نرخ روز خوردن» معنا پیدا می کند، ایشان ابراز امیدواری کردند مسئولین برای معنا بخشیدن به باقی ضرب المثل ها نیز اقدامات مناسبی انجام دهند، به عنوان مثال در مجلس قانونی تصویب کنند و مرغداران را موظف نمایند که تنها در آخر پاییز جوجه هایشان را بشمرند!

یک عدد فروشنده ی ساندویچ:«گران شدن نان را محکوم می کنم!»، خبرنگار ما پس از ابراز شادمانی از این که بالاخره فردی را پیدا کرده است که از گران شدن نان ناراحت شده باشد دلایل این ناراحتی ساندویچ فروش را پرسید و ایشان این گونه پاسخ دادند:«اصولا همشهریان ما عادت دارند ساندویچ هایشان را دو و حتی سه نونه میل کنند و ساندویچ یه نونه به آن ها نمی چسبد،در نتیجه با توجه به گران شدن نان، قیمت ساندویچ با نون اضافه خیلی گرون شده و آنها نمی تونن ساندویچ دو و یا سه نونه بخرن و در نتیجه کلا قید خوردن ساندویچ رو می زنن و ما هم به همین دلیل کار و بارمون حسابی کساد شده!»

یک به اصطلاح جامعه شناس:«گران شدن نان مقام پدر را در جامعه و فرهنگ مردم بالاتر می برد!»،ایشان توضیح دادند که چون پدر نان آور خانه محسوب می شود،با بالا رفتن قیمت نان ارزش کار پدر ها نیز بهتر احساس می شود و زمانی هم که دانش آموزان در کتاب های درسی شان می خوانند «بابا نان داد!» می فهمند که با توجه به قیمت بالای نان پدر چه کار بزرگی انجام داده است!

[...]:«من شدیدا تکذیب می کنم!»،خبرنگار ما برای ایشان توضیح داد چه بخواهید،چه نخواهید،قیمت نان بالا رفته و تکذیب کردن شما برای مردم نان نمی شود،البته ایشان هیچ پاسخی به این گفته ی خبرنگار ما ندادند،لازم به ذکر است که ایشان حتی خودشان را هم معرفی نکردند!

چاپ شده در روزنامه ی شهرآرا (روزنامه مردم مشهد) ۱۲/۶/۸۸

از کشور چين دختر وارد کنيم!

ارژنگ حاتمي 
به ازاي تولد هر 100 دختر، 105 پسر متولد مي‌شود (برنانیوز)

با توجه به اينکه از همين امروز بايد آينده نگري نمود، چهار کارشناس سوسه در يک نشست اضطراري دور هم گرد آمدند و در مورد اين اتفاق به بحث و گفتگو پرداختند، صحبتهاي زير مشروح گفتگوهاي آنان مي باشد!

کارشناس اول: اصولاً اگر اين رابطه به صورت برعکس بود و چهار پنج تايي دختر بيشتر به دنيا مي آمدند، مشکل خاصي نبود، مي شد از يکي دو تا از پسران درخواست کرد که اقدام به فداکاري کنند و تجديد فراش نمايند!

کارشناس دوم: من يک پيشنهاد خوب به ذهنم رسيده است، مي توانيم قانوني در کشور تصويب کنيم که پسرها براي مسافرتهاي هوايي فقط بتوانند سوار توپولف شوند، در اين صورت در عرض چند ماه مشکلمان حل مي شود.

کارشناس سوم: اصلاً اين راه حل معقول نيست، با اين وضعيت توپولف ها شايد با تصويب چنين قانوني در عرض چند ماه با کمبود شديد پسر مواجه بشيم!

کارشناس چهارم: چه طوره الکي توي روزنامه ها شايعه کنيم که توي ژاپن کار هست، بعد وقتي که پسرها رفتن اونجا، قانون بزاريم ورود مجردها به کشور ممنوع است، اين طوري مشکلمون در داخل حل ميشه و اون جوون مجرد هم چون توي کشور ژاپن است، مشکل دولت ژاپنه که براش همسر پيدا کنه!

کارشناس سوم: نه! اين راه حل هم چندان منطقي نيست، با وجود اين همه بيکار احتمال داره با ايجاد شايعه در مورد وجود کار در ژاپن همه جوون ها برن اونجا و هيچ پسر جووني در داخل مملکت نمونه !

کارشناس چهارم: چي چي رو شايد همه جوون ها برن ژاپن! همه که بيکار نيستن!

کارشناس اول: آقايون با هم جر و بحث نکنين! به نظر من بهتره شرايط ازدواج رو سخت کنيم که خود به خود پنج تا از پسرها از ازدواج کردن منصرف بشن، مثلاً قيمت مسکن و اجاره خونه ها رو بالا ببريم، وام مسکن رو با شرايط سخت پرداخت کنيم و يه مبلغ خيلي کم بابت وام ازدواج بديم، قيمت کل کالاهاي ضروري رو بالا ببريم و با فرهنگ سازي در صدا و سيما باعث بشيم که خانواده ها مهريه ها رو افزايش بدن، مردم رو تجمل گرا کنيم و اين جور چيزا!

کارشناس دوم: نه! اين هم راه حل خوبي نيست! حيف نيست اخلاق ساده زيستانه مردممون رو به سمت تجمل گرايي ببريم؟! شايد با اين جور اعمال و سخت کردن ازدواج نه تنها پنج تا، بلکه 95 تاشون پشيمون بشن و ازدواج نکنن، اون وقت تکليف چيه؟ !

کارشناس چهارم: يافتم! يافتم! يه فکر خوب به ذهنم رسيد! ديگه مشکلاتمون حل شد!

کارشناس اول و دوم و سوم (با همديگر): راه حلت رو بگو!

کارشناس چهارم: بريم از کشور چين دختر وارد کنيم!
(صداي سوت و کف و هلهله)

کارشناس اول و دوم و سوم (با همديگر): بابا تو ديگه کي هستي! دمت گرم! عجب فکر بکري! بهترين راه حل همينه!!

چاپ شده در روزنامه قدس (5/6/88)

فالوده یا امنیت پرواز؛ مسئله این است؟!

ارژنگ حاتمی

به مناسب روز خبرنگار وزیر راه در یک نشست یک ساعته با خبرنگاران حوزه راه و ترابری صحبت هایی کردند،توجه شما را به بخشی از این صحبت ها جلب می نماییم؛

وزیر راه: تنها وزیر همراه و آشنا با خبرنگاران هستم. تلفن من را تنها شیخ سعدی و حافظ ندارند و به همه جوابگو هستم.

لازم به ذکر است پس از آنکه این جمله ی وزیر راه در روزنامه ها چاپ شد، حافظ با نوشتن بیانیه ای از نداشتن شماره ی تلفن آقای وزیر ابراز گلایه مندی نمود، حافظ در قسمتی از بیانیه خود آورده است:«چه شده است که وقتی می خواهید فال بگیرید ما را می شناسید و وقت و بی وقت مزاحم بنده می شوید تا فالتان را بگیرم، اما وقتی من می خواهم با شما تماس بگیرم تا یکم برایم پارتی بازی کنید و هواپیمایی غیر از توپولف برای سفرهایم جور کنید شماره ی عوضی به من می دهید؟!»

حافظ با بیان اینکه پس از شنیدن جمله ی فوق از زبان آقای وزیر دپرس شده است،گفت:«به راستی چه شده است که پس از آن همه فعالیت در حوزه شعر و عرفان، این روزها غیرخودی گشته ام به طوری که به اعتراف خود آقای وزیر همه ی مردم شماره ی همراه ایشان را دارند اما من شماره ی وی را ندارم!»، در پایان این بیانیه حافظ تهدید کرده است در صورتیکه در عرض 24 ساعت شماره تلفن همراه آقای وزیر به وی داده نشود وی تا اطلاع ثانوی اقدام به دادن فال های غلط به مراجعانش بکند!

در همین راستا سعدی نیز با ارسال نمابری به خبرگزاری ها ادعا کرد این جمله ی آقای بهبهانی صحت نداشته و ایشان شماره ی تلفن آقای وزیر را دارد، سعدی در پاسخ به این سوال که شماره ی آقای بهبهانی را از چه کسی گرفته است عنوان داشت که شماره ی ایشان را از دوست قدیمی اش فردوسی گرفته است!

وزیر راه: در دوره يازده ماهه وزارتم هميشه سفيد بودم و حتي روزي در يك فالوده‌فروشي يكي از شهروندان با تعجب به من گفت: «شما وزير هستيد؟» گفتم بله. من هيچ وقت خودم را تافته جدا بافته‌اي از مردم نديدم.

گفته می شود برخی محققان و مکتشفان از زمانی که آقای وزیر گفته اند سفید بوده اند تا لحظه ی چاپ روزنامه ی امروز، در حال تفکر در معنای این جمله هستند و هنوز معنی اش را نفهمیده اند!!

یکی از آگاهان در این باره گفت: ما هم قبول داریم آقای وزیر در طول این یازده ماه سفید بوده است اما کاش می گفتند در طول این یازده ماهه وزارت ایشان چند خانواده بر اثر حوادث جاده ای و سقوط هواپیماها سیاه پوش شدند!

البته این مکتشفان این مورد را هم کشف نکردند که چرا یکی از شهروندان از فالوده خوردن آقای وزیر تعجب کرده است؟! و این سئوال مطرح می شود که آیا یک وزیر می تواند فالوده بخورد یا خیر؟! و آیا خوردن فالوده با سفید بودن یک وزیر رابطه ای مسقیم دارد؟!

یکی از آگاهان نیز احتمال داد آقای وزیر عادت دارند هر وقت که اعصابشان خورد می شود برای آرامش اعصاب اقدام به خوردن فالوده کنند و ایشان پس از شنیدن اخبار مربوط به حوادث جاده ای و سقوط هواپیماها، همواره اولین کاری که می کنند این است که برای آرامش اعصابشان یک عدد فالوده میل نمایند، گفتنی است بر اساس شاخص های ارائه شده توسط برخی فالوده فروشی ها این روزها آمار خورده شدن فالوده در سطح کشور به طور غیرقابل باوری رشد صعودی داشته است!

در ضمن از جمله ی آقای وزیر می توان این گونه نتیجه گرفت که اگر یک وزیر فالوده نخورد به این معنی است که خودش را تافته ی جدا بافته ای از مردم دانسته است، بر همین اساس امیدواریم همه ی مسئولین از ای پس لااقل هفته ای یک بار فالوده بخورند!!

وزیر راه: هواپيماي جديد را با كلي دست‌به‌دست‌شدن مي‌خريم!

برخی آگاهان احتمال دادند با توجه به این که یک هواپیما برای رسیدن به کشور ما باید چند بار دست به دست شود، هر بار که به دست یک خریدار می افتد وی یک بخش از هواپیما را بر می دارد، اولی ضبطش را بر می دارد، دومی قفل در کابین خلبان را، سومی ترمز هواپیما را، چهارمی لاستیک های زاپاسش را و ... و تا وقتی که هواپیما به ما می رسد فقط بدنه اش باقی می ماند و دلیل این همه نقص فنی و سقوط و غیره نیز همین است!

وزیر راه: 17روز، روزه سکوت گرفتم.

از همین جا و از طرف همه ی طنزنویسان صفحه ی طنزیم تقاضا می کنیم که دیگر آقای وزیر روزه ی سکوت نگیرند، زیرا ما در این هفده روزی که ایشان صحبت نمی کردند با کمبود سوژه برای نوشتن طنز مواجه شده بودیم!

بهبهانی در مورد سقوط هواپیماها گفت:«همان طور كه آدمي صحيح و سالم از منزل بيرون مي‌رود و ميان راه آنفاكتوس مي‌كند، هواپيماها هم در ميان راه دچار نقص فني مي‌شوند.»

آن قدر این جمله آقای وزیر کارشناسی شده و عالمانه بود که کارشناسان صفحه طنزیم نتوانستند در موردش اظهار نظری کنند!

لازم به ذکر است که چند روز پیش هم رئیس فرودگاه شهید بهشتی اصفهان با اشاره به اینکه پرواز تهران – اصفهان دچار هیچ سانحه‌ای نشده است گفت:‌ تنها پس از فرود این هواپیما یکی از لاستیکهای پرواز شماره 729 شامگاه سه شنبه دچار ترکیدگی شد، این حادثه حاد نبوده و اتفاقی عادی است که در برخی مواقع اتفاق می افتد.

ما از این اظهار نظرات حکیمانه ی فوق نتیجه می گیریم که ترکیدن لاستیک امری طبیعی و اتفاقی عادی است و تا چند نفر فوت نکنند به یک حادثه، حادثه ی حاد نمی گویند!!

ضرب المثل مربوطه: از رئیس فرودگاه شهید بهشتی پرسیدند توجیه کردن حادثه ها را از که آموختی؟! گفت از وزیر راه!!

چاپ شده در روزنامه ی شهرآرا - پنج شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸