دفعه آخرتون باشه دانش آموزتون مي افته توي حياط ما!

ارژنگ حاتمی

جديدترين پيشنهاد وزير آموزش و پرورش؛ بچه ها، روي پشت بام مدرسه بازي کنند (خبرآنلاین)


در راستاي پيشنهاد جديد آقاي وزير؛ گروهي از طنزنويسان ضمن تقدير و تشکر از ايشان، فوايد بازي کردن دانش آموزان بر روي پشت بام را بيان کردند:

۱ - همان طور که مي دانيد يکي از مشکلات اساسي فوتبال بازي کردن در حياط مدرسه اين است که با توجه به حضور برخي از افراد قدرتمند در زمين فوتبال که توانايي زدن شوتهايي قدرتمندانه را دارند، مدام توپ بر روي پشت بام مدرسه مي افتد، اما در صورتي که بچه ها بر روي پشت بام فوتبال بازي کنند، ديگر با معضل افتادن توپهايشان بر روي پشت بام مواجه نمي شويم!

۲- يکي ديگر از فوايد فوتبال بازي کردن بر روي پشت بام اين است که ديگر به شيشه هاي مدرسه آسيبي نمي رسد و آنها نخواهند شکست، البته شايد شاهد شکسته شدن دست و پا و سر دانش آموزان در اثر سقوط از پشت بام مدرسه باشيم که چندان اهميتي ندارد و به قول معروف بزرگ بشوند، يادشان مي رود!

۳ - در صورت بازي کردن بچه ها بر روي پشت بام، يحتمل شاهد افتادن بچه ها از روي بام خواهيم بود، اين امر هر چند باعث کاهش کميت دانش آموزان مي شود، اما در دراز مدت منجر به تربيت قشر عظيمي از بدلکاران خواهيم بود که اين نويد را به ما مي دهند که در آينده اي نه چندان دور با به وجود آوردن صحنه هايي اکشن، حال هاليوودي ها را توي قوطي بنماييم.

۴ - يکي ديگر از معضلات موجود در زنگهاي ورزش همواره جيم زدن بچه ها از مدرسه بود، اما با اين پيشنهاد هوشمندانه آقاي وزير، عمراً اگر کسي بتواند از روي پشت بام مدرسه فرار کند !

- البته بايد يادآوري کرد که همواره طرح هاي خوب برخي مشکلات را نيز به همراه دارند، در اين مورد هم تنها اشکال اين است که معلم ورزش پس از اتمام بازي کردن و در صورتي که ديد تعداد بچه ها کم شده است، بايد به خانه هاي مجاور با مدرسه برود و در خانه هاي آنها را بزند و بگويد: «ببخشيد دانش آموز ما افتاده توي حياط شما؟! »، البته اميدواريم همسايه هاي مجاور با مدرسه با جنبه باشند و از به کار بردن اين جملات به شدت پرهيز نمايند: «دفعه آخرتون باشه دانش آموزتون مي افته توي حياط ما»، و يا اينکه:اگه يه بار ديگه دانش آموزتون بيفته توي خونمون و اي به حالتون.

چاپ شده در روزنامه قدس

اندر فوايد فصل تابستان

ارژنگ حاتمي

۱ – ركورد شكني: اصولا ركورد شكني خيلي فاز مي دهد و اينكه يه كاري انجام بدهي كه دهان بقيه از تعجب باز بماند خيلي لذت بخش است، البته هر موفقيت يك سري هزينه هايي هم دارد، ما در حال حاضر در جهان ركورد دار مصرف نوشابه هستيم، و مي توانيم با استفاده از گرماي تابستان و همچنين بهره بردن از نوشابه ي تگري(!) ركوردمان را بهبود ببخشيم و فاصله ي خودمان را از كشوري كه مقام دوم مصرف نوشابه در جهان دارد را افزايش دهيم تا خيالمان راحت باشد كه حالا حالاها كسي ركوردمان را نمي زند، البته در همين راستا و با افزايش احتمالي مصرف نوشابه هاي گازدار اين اميد وجود دارد كه در آينده ي نه چندان دور شاهد بدست آوردن مقام اول پوكي استخوان و ايضا بيماري هاي كبدي نيز در جهان بشويم!!

۲- احقاق حقوق بطري هاي آب: در اين چند ساله در حق بطري هاي آب بسيار كم لطفي شده است به طريقي كه هيچ كس از توانايي آنها سخني نمي گويد، برخي بر اين عقيده هستند كه «سيگار» با در اختيار گرفتن محققان بسيار توانسته است خود را به عنوان تنها عامل سرطان زا به جهانيان معرفي كند، اما با توجه به فرا رسيدن فصل گرما بطري هاي آب مي توانند اميدوار باشند با توجه به اينكه آب يخ زده در آنها سرطان زا است و ايضا مردم در فصل تابستان زياد آب يخ زده استفاده مي كنند، آنها نيز كم كم به حق و حقوق خود رسيده و همگان متوجه شوند كه آب يخ زده در بطري نيز سرطان زا بوده و هيچ كم و كاستي از سيگار و امثالهم ندارد!

۳- كاهش هزينه هاي مدگرايي: اين ماه فصل مناسبي است كه از بتوانيم با صرف هزينه اي كم برنزه شويم، تنها وسيله ي لازم يك عدد صندلي است، كافي است چند ساعت در آفتاب بنشينيم تا حسابي برنزه شويم، البته اين زيبا شدن و مطابق مد پيش رفتن عوارض كوچولويي هم دارد، به عنوان مثال اگر در برابر آفتاب از كرم ضد آفتاب (كه اصولا برخي آن را سوسول بازي مي دانند) استفاده نكنيد، احتمال دارد دچار ناراحتي هاي پوستي و حتي سرطان پوست بشويد!

۴- راحت شدن از مهمانهاي ناخوانده و ايضا حشرات موذي: در تابستان مي توان تدابيري انديشيد كه منجر به راحت شدن از دست مهمان هاي ناخوانده و حتي خلاص شدن از شر حيوانات موذي و پشه و حتي مگس شد، كار چندان سختي نيست، با توجه به گرماي هوا كافي است دو سه روزي حمام نرويد، فقط درب منزل را همواره باز نگه داريد تا مبادا بوي خوشي كه فضا را در بر گرفته است منجر به خفه شدن شما نشود!!

۵- برگذاري عروسي هاي كم خرج: با توجه به اينكه در روزهاي گرم تمايل به خوردن غذا كم مي شود شما مي توانيد تمام مجالس خود را در اين ماه برگذار كنيد، جوانان محترم نيز در صورتي كه قصد دارند شام عروسيشان كم خرج تر در بيايد سر ظهر يكي از روزهاي گرم تابستاني اقدام به دادن ناهار عروسي كنند، البته توجه داشته باشند سر ميز ناهار از گذاشتن هرگونه آب يخ و ايضا دوغ و نوشابه خودداري كنند و البته مراقب هم باشند كه كسي ناهارش را با خودش به منزل نبرد!

۶- ديدن صحنه هاي اكشن در خيابان ها: با توجه به گرم شدن هوا مردم بيشتر عصبي مي شوند و شما مي توانيد در شهر شاهد صحنه هاي زيباي اكشن باشيد، مثلا صحنه هاي زد و خوردي كه پس از ماليده شدن جزئي دو ماشين توسط راننده هاي آنها به وقوع مي پيوندد و يا دو نفر كه يقه ي همديگر را براي جاي پارك ماشين گرفته اند، البته مراقب باشيد آفتاب زياد به سرتان نخورد زيرا كه احتمال دارد عملي انجام دهيد كه باعث شود تا آخر تابستان از ديدن چنين صحنه هايي محروم بمانيد و برويد يه جايي كه آب خنك آنجا معروف است!

چاپ شده در ویژه نامه طنز هفته نامه سلامت - شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸ - با کمی حذف و اضافه

كارشناسان بهداشتي و غيربهداشتي سوسه بررسي مي كنند؛
آيا خوردن گوشت بوقلمون آرامش و سرحالي مي آورد؟!

ارژنگ حاتمی

يك متخصص تغذيه: مصرف گوشت بوقلمون سبب آرامش و سرحالي مي شود. (سلامت نيوز ۶/۵/۸۸)

- در پي انتشار اين خبر، گروهي از كارشناسان بهداشتي و ايضاً غير بهداشتي صفحه سوسه اقدام به برگزاري يك جلسه اضطراري كردند، كارشناسان بهداشتي سوسه در اين جلسه براي اثبات اينكه بهداشتي هستند اقدام به خوردن آب معدني كردند و كارشناسان غيربهداشتي نيز آب لوله كشي شده به اصطلاح شرب حاوي نيترات خوردند، در پايان اين جلسه و با صد در صد آرا، اين خبر كه خوردن گوشت بوقلمون سبب آرامش و سرحالي مي شود، توسط كارشناسان سوسه اي از پايه و اساس تكذيب شد!

- يكي از كارشناسان صفحه سوسه به خبرنگار ما گفت: «اخيراً فردي به اصطلاح كارشناس تغذيه اعلام داشته است، مصرف گوشت بوقلمون باعث آرامش و ايضاً سرحالي مي شود و اين در حالي است كه همگان مي دانند كه با استناد به بيشتر فيلمها و سريالهاي ديده شده در تلويزيون، بيشتر آدمهاي پولدار دچار ناراحتي هاي روحي و ايضاً ناراحتي معده هستند كه دليلش تنها و تنها خوردن اين گونه چيزهاي خوشمزه و گران قيمت است! »

- يكي ديگر از كارشناسان نيز در حالي كه داشت در حين صحبت با گوشي تلفن همراهش با صداي بلند مي گفت: «ندارم خانم! ندارم! از كجا پول بيارم برم بوقلمون بخرم؟! » به خبرنگار ما گفت:«اين متخصص تغذيه كه اين حرف را زده، معلوم است كه خودش هر روز بوقلمون مي خورد و واضح و مبرهن است يك عدد مرفه بي درد است، او آيا گمان نمي كند كه با انتشار اين خبر در رسانه ها، چه فشار عظيمي بر روح و روان خانواده هاي زير خط فقر نشين وارد مي كند؟! خب آدم با خوردن خيلي چيزهاي ديگر هم شاد و سرحال مي شود، آيا بايد بيايد همه آن چيزها را در رسانه ها اعلام كند؟! »

- يكي ديگر از كارشناسان نيز گفت:« اگر ايشان با خوردن گوشت بوقلمون احساس آرامش مي كند، دليل نمي شود كه ما هم با خوردن چنين چيزهايي احساس آرامش كنيم، ايشان بايد بداند هر كسي با توجه به وضع مالي اش از خوردن چيزهاي مختلف احساس آرامش مي كند؛ مثلاً بعد از خوردن تخم مرغ به صورت نيمرو شده احساس آرامش و سرحالي وصف ناشدني اي به من دست مي دهد! »

اين كارشناس همچنين گفت:«راستش اين خبر چند روز پيش به دست من رسيده بود و با تلاشهاي بسيار و قرض كردن پول، توانستم اقدام به خريدن و خوردن گوشت بوقلمون كنم، اما نه تنها سر حال نشدم، بلكه در زمان خوردن گوشت بوقلمون مدام يادم مي آمد كه با پول ناهار امروز مي شد يك هفته ناهار بخوريم و هي قرض هايم يادم مي آمد، در نتيجه اصلاً هم خوردن گوشت بوقلمون باعث آرامش و احساس سرحالي در من نشد و پس از خوردن گوشت بوقلمون حتي دچار ناراحتي عصبي شدم كه گلاب به روتون يه اتفاقاتي افتاد كه نشد اون قدر گوشتي كه براش اون قدر پول داده بودم، هضم بشه! »

چاپ شده در روزنامه قدس

حتما كيف پولشان را خانه جا گذاشته اند ...

ارژنگ حاتمي

من و فرشاد كنار يك دكه مطبوعات قرار مي گذاريم، فرشاد چند دقيقه زودتر از من رسيده است و روزنامه ي شهرآرا خريده و در حال خواندن آن است، فرشاد روزنامه شهرآرا را ورق مي زند، ناگهان تيتري توجه اش را جلب مي كند: «چه خبر جالبي! بذار برات بخونم!»، مشتاق مي شوم اين خبر را هر چه سريعتر بشنوم و مي پرسم: «چي نوشته؟!»، و فرشاد مي گويد:«مبارزه با تكدي گري ... »، به فرشاد اجازه نمي دهم صحبت هايش تمام شود و مي گويم: «مبارزه با تكدي گري؟! امكان نداره! حتما فردا خبرش تكذيب ميشه، شايد غلط چاپي است، آخه مگه ما توي مشهد متكدي داريم كه بخوايم باهاش مبارزه بكنيم؟!»، فرشاد مي گويد:«بذار تيتر خبر رو كامل بخونم، مبارزه با تكدي گري در همدان»، لبخندي پيروزمندانه بر لب هايم شكل مي گيرد و به فرشاد مي گويم:«ديدي گفتم، ما توي مشهد متكدي نداريم كه بخوايم باهاش مبارزه كنيم!!»

فرشاد مي پرسد:«پس اون هايي كه توي ترمينال، قبل حركت اتوبوس ميان و ميگن پول بدين، متكدي نيستن؟!»، منهم جواب مي دهم: «نه! مگه به حرف هايي كه مي زنن گوش نمي كني؟! اكثر اون ها از زندان آزاد شدند و پول همراهشون نيست و ميگن توي مشهد غريب هستند و ده ساله خانواده شون رو نديدند، پول مي خوان تا برگردن شهر خودشون!»

فرشاد مي گويد:«اما اون هايي كه جلوي در داروخونه ها هستن و پول مي خوان چي؟!»، نگاه عاقل اندر سفيه اي به فرشاد مي كنم و مي گويم: «يعني از نظر تو هر كس گفت پول بده اسمش رو ميشه متكدي گذاشت؟! مگه اون نسخه هاي دكتر رو دست اون ها نمي بيني؟! حتما خانمش يا بچه اش مريضه و كيف پولش رو خونه جا گذاشته!»

اما فرشاد قانع بشو نيست، فرشاد مي گويد:«پس اون هايي كه سر چهارراه ها اسپند دود مي كنن و شيشه ي ماشين ها رو تميز مي كنن و پول جمع مي كنن چي؟! اون ها هم متكدي نيستند؟!»، دوست دارم يقه ي فرشاد را بگيرم و كله اش را به ديوار بكوبانم! آدم اين قدر كم اطلاعات؟! از او مي پرسم مگر خودت كار نمي كني و پول نمي گيري؟! خب آنها هم كارشان آن است و در قبال زحمتي كه براي اسپند دود كردن و شيشه ي ماشين پاك كردن مي كشند پول دريافت مي كنند.

فرشاد كلا حرف حساب حالي اش نمي شود، مي پرسد: «خب! اون هايي كه كنار خيابون مي شينند و پول جمع مي كنن چي؟!»، مي گويم:«اون ها هم متكدي نيستند، خب پيرمرد يا پيرزن خسته ميشه، دو دقيقه مي خواد يه گوشه ي خيابون استراحت كنه، مي شينه، رهگذرها هم به اشتباه فكر مي كنن اونها متكدي هستند و بهشون پول ميدن!»، فرشاد مي گويد:«خب پس چرا بعضي هاشون چهره هاشون رو مي پوشونن و يا دستشون رو روبروي صورتشون مي گيرن كه كسي نشناسشون؟!» ، به فرشاد مي گويم:«انگار تو توي اين شهر زندگي نمي كني، نمي بيني چقدر اين هوا گرم شده؟! اون بنده خداها براي اينكه صورتشون توي آفتاب نسوزه اين كار رو مي كنن!»

در همين لحظه يك نفر كه لباس هاي كهنه اي بر تن دارد، با عصا و لنگ لنگان و به سختي نزديك من و فرشاد مي شود و مي گويد: «تو رو خدا كمك كنين!»، فرشاد به او مي گويد: «اگه واقعا مي خواي كمكت كنم همين جا وايستا»، تلفن همراهش را در مي آورد و با شهرداري تماس مي گيرد و تا مي خواهد جريان را توضيح دهد، همان آقايي كه پاهايش لنگ بود بك دفعه عصايش را به هوا پرتاب مي كند و حالش خوب مي شود و با سرعتي باورنكردني از من و فرشاد دور مي شود؛ فرشاد به من نگاهي مي كند و مي گويد: «به نظرت اين هم متكدي نبود؟!»، و من مي گويم:«نه! تو كه نپرسيدي احتياج به چه كمكي داره، شايد ماشينش روشن نمي شده ازمون مي خواسته بريم ماشين اش رو هل بديم!»

فرشاد سرش را مي خاراند و مي گويد:«شايد هم تو درست ميگي و اينها متكدي نيستند، آخه تكدي گري جرم است و قابل باور نيست كه اين همه آدم توي شهر توي روز روشن جرم كنند و هيچ كس هم بهشون هيچي نگه!»

روزنامه شهرآرا (۱/۵/۸۸)

چار ديواري،اختياري!  

ارژنگ حاتمي
آيا خلبان حالت طبيعي داشته است؟! (روزنامه شهرآرا ۴/۵/۸۸)
بررسيها ادامه دارد: علت سانحه مشهد، دعوا در کابين خلبان بود؟! (روزنامه قدس ۵/۵/۸۸ )

پس از به وجود آمدن سانحه هوايي در مشهد و کوبانده شدن يک عدد دماغ هواپيما به يک ديوار، گروهي از کارشناسان صفحه طنز سوسه سعي کردند زواياي مختلف اين حادثه را اندازه گيري کنند، اما چون نقاله نداشتند موفق به انجام اين کار نشدند و در نهايت يک عدد جعبه زرد رنگ پيدا نمودند؛

گفته مي شود اين جعبه زرد رنگ همان جعبه سياه معروف است که يکي از ميهمانداران هواپيما که اتفاقا خيلي هم خوش سليقه و با هنر بوده اند اقدام به رنگ آميزي آن نموده اند و از آن به عنوان وسيله اي براي تزئين کابين خلبان بهره بردند؛

در همين راستا و پس از باز کردن جعبه زرد هواپيما يک عدد نوار در آن کشف شد، اما هنگامي که کارشناسان نوار را داخل ضبط صوت کردند با اين آهنگ مواجه شدند: «واي واي واي پارميداي من کوش؟! »

در همين راستا و از آنجا که آهنگهاي اين نوار فاقد مجوز بودند کارشناسان قول دادند اين نوار را گوش نکنند و نوار براي منهدم شدن به يکي از اعضاي گروه سپرده شد، اما صبح ديروز همان عضو گروه خبر داد در انتهاي اين نوار صداهايي از داخل کابين خلبان ضبط شده است، اين کارشناس در حالي که يک عدد نقاله هم خريداري کرده بود، گفت: اين نقاله رو با پول خودم خريدم، اينم فاکتورش! بايد پولم رو بديد!

سپس کارشناسان با استفاده از نقاله و صحبتهايي که داخل کابين خلبان قبل از سقوط رد و بدل شده بود توانستند چند عدد از زواياي پنهان مذکور را اندازه گيري نمايند، به قسمتي از اين ديالوگها گوش کنيد:

تق تق تق (صداي پا)
- خلبان روسي: اوهوي! چيه کله ات رو انداختي پايين اومدي توي کابين خلبان؟!
-- اومدم بهت بگم اين قدر تند نرو، سرعت مطمئنه رو رعايت کن، بعدش هم کمربند ايمني ات رو ببند، هواپيما رو جريمه مي کنن پولش رو بايد من بدم ...
- خب حرفات تموم شد، حالا برو بيرون بذار باد بياد!
-- اينجا چه بويي مياد، تو داري چي مي خوري؟! اين شيشه چيه؟! مگه قرار نبود فوق فوق اش در هنگام پرواز ايستک بخوري؟ اين ...
- برو ببينيم بابا! شما ايراني ها يه ضرب المثل دارين ميگين :«چار ديواري اختياري»، ما خلبانهاي روس هم يه ضرب المثل داريم که ميگيم:«کابين خلبان، اختياري»
-- اما اينکه وزنش درست در نمياد، اصلاً خلبان و اختياري هم قافيه نيستن!
- اين ترجمه اش اين طوريه، به زبان روسي قافيه داره و وزنش هم درسته !
-- اِ باز داره ميخوره! بهت ميگم نخور!
- اصلاً [............. ] برو [ ................ ]
-- به من ميگي [ ............ ] ؟! ميخواي همين جا [ ................ ]
دوست دارم ميدوني، اين کار دله، گناه من نيست ... ببخشيد ... اينجا ديگه مکالمات در کابين خلبان تموم مي شه و باز همون اشعار مبتذل ادامه پيدا مي کنه!

البته گروهي ديگر از کارشناسان صفحه طنز سوسه نيز بر اين باورند که هواپيماي مذکور قصد جراحي زيبايي بيني داشته است که با مخالفت هاي مکرر پدر و مادرش مواجه شده است و براي آنکه آنها را در مقابل يک عمل انجام شده قرار دهد و آنها مجبور باشند با جراحي زيبايي دماغ او موافقت کنند دماغش را محکم به ديوار کوبانده و کلاً نيمي از صورتش را هم منهدم نموده است!

لازم به ذکر است تحقيقات در اين زمينه همچنان ادامه دارد و در صورت رسيدن به نتايج، آنها را به اطلاع شما خوانندگان صفحه سوسه خواهيم رساند!

چاپ شده در روزنامه قدس (8/5/88)

پرواز را به خاطر بسپار، هواپیما سقوط کردنی است!

ارژنگ حاتمی

سخنگوي سازمان هواپيمايي كشور: يکي از علت‌هاي مهم حادثه هواپيماي ايلوشين در مشهد سرعت بيش از حد هواپيما بوده است. (خبرگزاری ایسنا)

در همین راستا گروهی از افراد که هویتشان برای ما مشخص و برای خودشان نامشخص است پیش بینی کردند در آینده ای نه چندان دور از این حادثه ی دردناک فیلم هایی ساخته شود.

گفتنی است به مانند اکثر فیلم هایی که در مورد حوادث مختلف ساخته می شوند و هیچ ربطی به حادثه ی اصلی ندارند این فیلم ها نیز به این صورت می باشند، بدیهی است تمام ایده، دیالوگ ها و شخصیت های این فیلم ها غیرواقعی می باشند، حتی اگر خلافش هم ثابت شود!

 

۱- بر بال فقر

این فیلم داستان جوانی به نام فرشاد است که مادر پیری دارد، مادرش بیمار است و برای درمان وی نیاز به پول زیادی است، شخصیت اصلی داستان پول هایش را روی هم می گذارد و یک هواپیما می خرد، و با هواپیمای مذکور در جاده ی هوایی مشهد- تهران به صورت خطی کار می کند، و از آنجا که زانتیاهای پلیس نامحسوس توانایی آن را ندارند که در هوا پرواز کنند فرشاد از این فرصت سوء استفاده می کند و با سرعت غیر مطمئنه حرکت می کند، البته وی برای تند رفتن، خودش را این گونه توجیه می کند که باید سریعتر به مقصد برسد و بیشتر پول در بیاورد و مادر بیمارش را معالجه کند، در انتهای فیلم و از آنجا که در فیلم های ایرانی هر کسی که کار خطایی می کند باید نتیجه اش را در همان نود دقیقه ی فیلم ببیند، هواپیما به دلیل سرعت زیاد از باند خارج می شود و ...

نتیجه گیری اخلاقی این فیلم این است که بایستی کمربندهای ایمنی خود را ببندیم و پیش بینی می شود راهنمایی و رانندگی اسپانسر این فیلم شود!


۲- بال هایم برای تو!

ایلوشین هواپیمای جوانی است که در یکی از پروازهایش با توپولف آشنا می شود، آنها نه یک دل بلکه صد دل عاشق یکدیگر می شوند و بدون مشورت با خانواده هایشان قرار و مدار عروسی را می گذارند اما وقتی که خانواده های آنها از تصمیشان با خبر می شوند با این وصلت مخالفت می کنند، مادر ایلوشن به توپولف می گوید که نمی گذارد پسرش با دختری چاق و توپول مثل تو ازدواج کند و توپولف با چشمانی اشک بار از خانه ایلوشین بیرون می آید، چند روز بعد ایلوشن در اخبار می شنود که توپولف خودکشی کرده است، ایلوشین چند روزی خودش را در خانه حبس می کند اما هر کار می کند با این غم نمی تواند کنار بیاید، در نهایت اون نیز در یک غروب دلگیر محکم با سر خودش را دیوار می کوباند و فوت می کند، گفتنی است در هنگامی که وی اقدام به کوباندن سرش به دیوار می کند ترانه ی «توی یک دیوار سنگی، دو تا هواپیما اسیرن» پخش می شود که اشک همه ی تماشاگران را در خواهد آورد!

نتیجه گیری اخلاقی این فیلم این است که بدون مشورت مادر و پدرمان در امر ازدواج تصمیم گیری نکنیم، چون احتمال دارد سقوط کنیم!


۳- سقوط بس

این فیلم داستان زن و شوهری است که هر روز با هم دعوا می کنند، مرد به تهران رفته است و خانمش با اون تماس می گیرد:

- بهت میگم باید سر ساعت شش و نیم خونه باشی، داداشم اینا میان خونمون!

-- آخه چرا متوجه نمی شی خانم؟! هواپیما ساعت شش و نیم فرود میاد، من چطوری خودم رو تا شش و نیم برسونم خونه!

- من نمی دونم، اون مشکل خودته!

مرد سوار هواپیما می شود، در هواپیما به کابین خلبان می رود و به دروغ به او می گوید که پدر پیرش در حال فوت است و باید زودتر به مقصد برسد، خلبان هم دلش می سوزد و گاز هواپیما را تا ته فشار می دهد و سپس این حادثه دردناک رخ می دهد!

این فیلم نتیجه هم ندارد، چه برسد به نتیجه گیری اخلاقی!


۴- برج مراقبت شیشه ای

هواپیمای میان سال به نصیحت های برج مراقب گوش نمی کند، برج مراقب همواره به او یادآوری می کند که اخلاق را رعایت کند و از تندروی پرهیز کند و مواظب باشد تا دچار لغزش و انحراف نشود که انحراف یک هواپیما یعنی سقوط، هواپیما هم با بیان اینکه سن و سالی از او گذشته است خطاب به برج مراقب می گوید:« این حرف ها رو به هواپیماهای تک سرنشیه که نوجوان هستند بزن، از من سن و سالی گذشته و هرگز منحرف نمی شم!»؛ اما برج مراقبت برای هواپیما یک بیت شعر از احسان خواجه امیری می خواند:«هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره!»، اما هواپیمای میان سال به نصیحت های برچ مراقبت گوش نمی کند تا اینکه بالاخره یک روز از باند منحرف می شود با مغز می رود توی دیوار، البته این انحرافش به دلیل آن بوده است که باند هواپیما خوب تمیز نشده بود و یه عدد پوست موز بر روی باند وجود داشت!

نتیجه گیری اخلاقی این فیلم این است که همیشه باید به نصیحت های دیگران گوش کنیم و گرنه شاید لاستیک و یا اگر لاستیک نداشته باشیم پایمان روی پوست موز برود!

چاپ شده در روزنامه شهرآرا (۸/۵/۸۸)

چگونه نوزاد خود را حمام كنيم؟!

ارژنگ حاتمي

- به كودك خود ياد بدهيد كه هنگام استحمام به مانند بچه ي آدم داخل وان بنشيند، اگر حمام شما وان ندارد مشكل نوزاد است، نوزاد بايستي از همين كودكي با كمبود امكانات دست و پنجه نرم كند و توانايي آن را داشته باشد در وان حمامي كه وان ندارد هم بنشيند.

- اگر نوزاد به حرف شما گوش نكرد و در وان ننشست و خواست بلند شود چند مرتبه دوستانه به او تذكر دهيد، اگر هم ديديد پر رو بازي در مياورد كافيست يك دفعه با سنگ پا بزنيد توي سرش، مطمئن باشيد با انجام اين حركت وي به طرز اعجاب برانگيزي متقاعد مي شود كه تا پايان استحمام در وان بخوابد!!

- يك قفل بزرگ بر درب حمام بزنيد تا خدايي ناكرده نوزاد شما وقتي شما حواصتان نيست وارد حمام نشود، دليل اين كار هم اين است كه نوزادهاي اين دور زمونه اصلا متوجه ي خرج و مخارج زندگي و بحران كمبود آب و اين طور چيزا نيستند و فقط به تفريج خودشون فكر مي كنند و احتمال دارد در غياب شما وارد حمام شوند و شير آب را باز كرده و آب را هدر دهند!

- شامپو و صابون و چيزهاي مشابه و غير مشابه با اين موارد را در يك قفسه بگذاريد تا دم دست نوزادها نباشد، نوزادها اصولا سيرموني ندارند و همان طور كه گفته شد فقط به فكر خود و تفريحات خود و ايضا شكم خود هستند و احتمال دارد هنگامي كه حواص شما نيست بطري شامپو را برداشته و سر بكشند، و اصلا هم فكر نمي كنند كه بابت اين شامپوها چقدر پول داده شده است!

- درجه آبگرمكن يا شوفاژ را بالاتر از 50 درجه سانتيگراد قرار ندهيد، چايي كه نمي خواهيد دم كنيد كه به آب جوش نياز داشته باشيد، مي خواهيد نوزادتان را حمام كنيد! بدين طريق در مصرف گاز هم صرفه جويي مي شود!

- هرگز كودك خود را حتي براي يك دقيقه در حمام تنها نگذاريد، كلا به نوزادان نبايد اعتماد كرد، شايد در همان يك دقيقه اي كه شما در حمام نيستيد با موجوداتي به نام «آب دزدك» تباني كنند و به آنها در امر دزديدن آب كمك رساني نمايند!

# اكنون به ايميل ها و پيامك هاي برخي خوانندگان كه اين متن را خوانده اند، پاسخ مي دهيم: (اصولا ما كارمان خيلي درست است و قبل از چاپ شدن متنمان در هفته نامه، فرت و فرت براي مطلبمان ايميل و پيامك مي آيد.)

- مامان ياسمن: ياسمن من اواخر شهريور به دنيا مي ياد، از الان منتظرم كه زودتر ببرمش حمام و باهاش بازي كنم!

پاسخ: ضمن احترام به احساسات مادرانه ي شما، بايستي اين نكته ي اساسي رو يادآوري كنم كه نوزادان اسباب بازي نيستند، از همين جا هم از كليه مادران و پدران مي خواهم كه اگر به نيت سرگرم شدن مي خواهند صاحب نوزاد شوند، به جاي به دنيا آوردن بچه، بروند يك دستگاه پلي استيشن بخرند!!

- مامان فريبرز: اگر در دوران بارداري درحمام با كودك خود صحبت كنيد بعد از زايمان نوزادتان از شتشو لذت زيادي مي برد، و از نظر روحي هم آمادگي كامل براي رويارويي با آب را خواهد داشت.

پاسخ: ما نيز به مادران حامله توصيه مي كنيم در سر سفره و هنگام خوردن ناهار و شام نيز با كودك خود صحبت كنند و از گراني شيرخشك و پوشك برايش بگويند تا در آينده از نظر روحي آمادگي كامل براي رويارويي با كمبود شيرخشك و خوردن آب قند را داشته باشد!

- مامان الميرا: الميراي من دوست ندارد كه در بين آب قرار گيرد چيغ مي كشد! چكار كنم؟!

پاسخ: البته ما گفتيم مراقب باشيد آب داغ نباشد، اما باور كنيد منظورمان اين نبود كه بچه را داخل آب يخ بيندازيد، لطفا كمي آب را گرم كنيد!!

- مامان نازنين: نيازي به شستن با صابون و ليف نمي باشد و شستن تنها با دست و شامپو بچه معتبر حل شده در آب كفايت ميكند.

پاسخ: اگر مي خواهيد بچه تان سوسول بار بيايد به توصيه ي اين خواننده ي محترم عمل كنيد، اما اگر مي خواهيد بچه تان كاملا تميز بشود او را محكم ليف بكشيد و به قبل از خشك كردن بدنش با حوله، او را بچلانيد. (براي چلاندن بچه دستانش را بگيريد و به باباي بچه بگوييد پاهايش را بگيرد و شما در جهت عقربه هاي ساعت و شوهرتان در جهت عكس عقربه هاي ساعت دست و پاي كودك را بپيچانيد!)

چاپ شده در هفته‌نامه‌ سلامت ـ شنبه 27 تیرماه 1388 ـ با کمی حذف و اضافه

خسته نباشيد!

ارژنگ حاتمی

نماينده وزير راه: «توپولف» ايمن تر از بويينگ و ايرباس است، ولي از شانس بد ما در ايران بر اثر خطاي انساني سقوط مي کند! (جراید)

topolofنتيجه گيري اول: سوار شدن به هواپيما و سالم رسيدن شما به مقصد شانسي است، هنگامي که شما سوار يک هواپيما مي شويد، به مانند آن است که يک لپ لپ مي خريد، شايد خوش شانس باشيد و به سلامت به مقصد برسيد و شايد هم بدشانس باشيد و بدشانس بودن شما باعث شود تر و خشک با هم بسوزند و چندين نفر ديگر هم به مقصد نرسند!

نتيجه گيري دوم: بر اساس برخي کارشناسي ها جديداً اگر چرخهاي هواپيما هنگام فرود باز نشود و يا يکي از موتورهاي هواپيما و يا هر دوي آنها بين زمين و آسمان از کار بيفتد و حتي اگر باک بنزين هواپيما هم يکهو منفجر شود، مقصر اصلي خلبان است!

نتيجه گيري سوم: البته از آنجا که مهندسان امنيت پرواز که مسؤوليت بررسي کردن ايمني و قابل پرواز بودن هواپيما را پيش از پريدن دارند هم انسان هستند، در صورت خطاي آنها نيز مي توان در صورت سقوط هواپيما از عنوان خطاي انساني استفاده کرد!

پرسش اساسي: آقاي نماينده وزير (احمد مجيدي) با توجه به ايمن تر بودن توپولف، خود شما از کدام نوع هواپيما استفاده مي کنيد؟ بويينگ و ايرباس و يا توپولف؟!

نماينده وزير راه همچنين گفتند: شايد قيافه و ظاهر هواپيماها مناسب نباشد، اما ايمني آنها را تأمين کرده ايم.
يکي از آگاهان در اين باره گفت: اين موضوع که بسيار واضح و مشخص و مبرهن است و کلاً خسته نباشيد!

چاپ شده در روزنامه قدس