باز خواهم گشت ... !

با آقاي زراندوز تماس مي گيريم و از ايشان عذر مي خواهم كه نمي توانم چند ماهي براي بچه ها گل آقا بنويسم، به روزنامه قدس  و بچه هاي ستون آزاد و سایت عصر ایران هم مي گويم:

چند ماهي نخواهم بود، احتمالا خيلي كمتر خواهم نوشت و بيشتر مطالعه خواهم كرد، هر چند بعيد مي دانم عادت خوب طنز نوشتن را حتي براي يك هفته بتوانم كنار بگذارم ...

ما را از ياد نبريد، باز خواهم گشت، البته اين روزها هم اگر سوژه اي مناسب براي تركاندن باشد، خواهم تركاند!

كمي شوخي با استادان طنز!

ارژنگ حاتمي

اين روزها ايسنا كمي تا قسمتي توجه ويژه اي به طنز مي كند و هر روز گفتگويي در مورد طنز در خروجي اش قرار مي دهد، اين گفتگوهاي جدي از جانب طنزنويسان فرصتي مناسب بود تا سعي كنيم خياط را در كوزه بيندازيم، هر چند آخرش خودمان ته چاه مانديم!

جواد مجابي: طنز نوشتاري و تصويري ما فقير است.
يكي از كارشناسان امر تغديه در همين خصوص گفت:«هر چقدر پول بدي آش مي خوري!»، گروهي از آگاهان نيز اعلام داشتند آقاي مجابي فراموش كردند بگويند طنزنويس ما هم فقير است.
همچنين ايشان فرمودند: كار جدي در دنياي طنز نديده ام؛ فقط عده اي با استعداد فوق العاده توانسته اند مضامين طنزآميز اجتماعي را در رسانه ها مطرح كنند.
در همين ارتباط يكي از مطلعان كه نخواست نامش فاش شود، گفت: در عوض به اندازه كافي در دنياي جدي طنز ديده ايم !همين مطلعان فرمودند حتماً منظور آقاي مجابي از عده اي با استعداد فوق العاده گروه بر و بچ سوسه است، گفتني است، بر پايه آخرين اخبار صد در صد تاييد شده اين فرد مطلع كسي نيست جز «آقاجان» (همان مسؤول صفحه سوسه!)

بهاء الدين خرمشاهي: يادگيري طنز بدون استاد معنا ندارد!
با اجازه اين استاد بزرگوار يك علامت تعجب در انتهاي جمله شان قرار داديم، يحتمل منظور ايشان شركت در كلاسهاي فيل هوا كني است، هر چند آخرش نفهميديم طنزنوشتن چه ربطي به هوا كردن فيل دارد!
يك سؤال: استاد اولين طنزنويس چه كسي بوده است؟ ( و يا به عبارتي اولين نفري كه در عالم خلقت هستي طنزنويس شد، استادش كه بود؟!)

رضا رفيع: بعضي طنزپردازان درشت نويسي مي كنند!
آخه چرا اين قدر درشت نويسي مي كني؟ مگه نمي دوني اينجا وجبي حق التاليف نمي دن، بابا يه كم ريزتر اين همه كاغذ سفيد رو حروم كردي كه چي؟ مي دوني با اين همه كاغذ مي شد چند تا درخت ساخت؟!

جلال سميعي: رسانه هاي زيادي ترجيح مي دهند طنز را حذف كنند.
- ها؟ كي گفته؟ حذف طنز؟ اون هم در رسانه ها؟ دروغه! خوبه هر شب داره از تلويزيون سريال طنز منتشر ميشه و هر هفته يك صفحه سوسه حاوي يه عالمه مطلب طنز چاپ مي شه، حالا تو اين وسط شايد بعضي ستون ها مثل ستون صبحانه پشت ميز ناهار خوري هم خراب بشن كه البته زياد مهم نيست!
صداي يكي از خواننده ها: تو به سريالهاي آبدوغ خياري چارخونه و مظفر مي گي طنز؟! يا به اين مطالب خنك خودتون؟!
در ضمن يكي از آگاهان به دليل بالا بردن سطح معلومات عمومي نويسنده مطلب عنوان داشت راديو هم جزو رسانه محسوب مي شود.

رحيم رسولي: جايگاه طنز را بايد با رندانه عمل كردن تثبيت كرد
از آنجا كه اكثر نويسندگان صفحه سوسه داراي مدرك زير كارشناسي ارشد هستند، واحد ترجمه سوسه در حال تلاش براي برگرداندن صحبتهاي آقاي رسولي به زباني ساده تر و قابل فهم براي نويسندگان سوسه است!

محمدعلي علومي: جاي خالي نقد طنز بشدت احساس مي شود
در همين ارتباط برخي از آگاهان اعلام داشتند اصولاً جاي خيلي چيزهاي ديگر نيز احساس مي شود، از جمله جاي خالي بها دادن به طنزنويسان جوان( البته از نوع غيرتهراني اش!) و جاي خالي مو روي سر پدربزرگ بنده!

شهرام شكيبا: دست طنزپرداز بسته است.
اِ ولم كنين دستامو! بهت مي گم ول كن ... ول نمي كني؟ خودت خواستي ها؟! باشه ... نگي نگفتي ... حالا كه دستامو ول نمي كني با دماغم طنز مي نويسم!
برخي از متخصصان كه اكثر آنها دكتراي زز بودن را دارند، معتقدند اين گفته آقاي شكيبا توجيهي است براي نشستن ظرفها در خانه!
گفتگوي مرتبط:
- چرا ظرفا رو نشستي؟!
-- مگه نمي دوني دستهاي طنزنويس بسته است؟! با اين دستها چه جوري ظرف بشورم؟!
- با دستهاي بسته ظرف بشوري بهتره تا اينكه با كله باد كرده طنز بنويسي؟! نكنه بازم هوس ملاقه كردي؟!

منوچهر احترامي: طنز مكتوب در يك جنگ نابرابر با طنز تصويري است.
ما نيز با اين گفته استاد منوچهر احترامي شديداً هم عقيده هستيم، اگر شما هم مي خواهيد بدانيد اين جنگ چقدر نابرابر است همين را بدانيد كه حق التاليف صد مطلب طنز من مساوي است با حق التاليف نوشتن فيلمنامه يك قسمت 40 دقيقه اي براي يك سريال طنز ... آخ !از كله خودم داره دود بلند ميشه ... شما رو نمي دونم!

ابوالفضل زرويي نصرآباد: بايد جايي براي طنزنويسان جوان در نظر گرفت كه بتوانند با پيشكسوتان همصحبت شوند و تجربياتشان را به هم منتقل كنند؛
حالا گرفتن جا و مكان و تالار و هتل و ... پيشكش، شما به ميل هاي ما جواب بدهيد، ما كلاهمان را به هوا شوت مي كنيم!

رؤيا صدر طنزنويسان جوان را كساني كه به دنبال كار به صورت جدي هستند، دانست.
گشتيم نبود، نگرد نيست! پدر من ... ببخشيد مادر من ... اين چه حرفيه؟ كار جدي اون هم طنز؟! آخه با اين حق التاليفها كه بايد شبي يك كتاب شونصد صفحه اي طنز بنويسي تا بتوني به آن به عنوان يك كار جدي حساب كني! 

محمدرضا اصلاني: طنز سياسي زياد مي بينم؛ طنز فلسفي هرگز
احتمال اول: هنوز آقاي اصلاني روزنامه هاي مربوط به هفت هشت سال پيش را مطالعه مي كنند!
احتمال دوم: آقاي اصلاني به سايتهاي فيلتر شده خيلي سر مي زنند؛ البته منظورم سايتهاي خبري فيلتر شده است!
يك سوال: ها ائي طنز فلسفي كه وگفتي يعني چه؟!

طنز امروز بي روح و بي خاصيت شده است.
- ] ... [ي ]... [!!خودت بي روحي؟ !به نوشته هاي من ميگي بي خاصيت؟ !مگه نوشته هاي من برگ چغندره؟!  اي]...[
-- چيه دور برداشتي؟! اين حرفا رو آقاي عبدالجواد موسوي زدند!
- آخ !آخ !ببخشيد!
-- ببخشيد فايده اي نداره، خب راست مي گن ديگه، همين مطلبت رو نگاه كن نه روح داره، نه جسم داره، نه خاصيت، نه ارزش غذايي داره ... هيچي نداره!

نادر ختايي: جوانان عجولند و تنها ويژگي آثارشان به روز و مدرن بودن است و كار نسبتاً ضعيف تري را عرضه مي كنند.
با تشكر بسيار از اينكه اين همه به طنزنويسان جوان روحيه و اعتماد به نفس مي دهيد، بايد بگويم ما اصلاً هم عجول نيستيم!
... اِ چي تموم شد؟! پس كو اسم من؟! من كه كارم خيلي درسته، پس چرا ايسنا با من مصاحبه نكرد!

توضيح پاياني: ما مخلص تمام اين پيشكسوتان امر طنز هستيم، حتي اگر خلافش هم ثابت شود!

چاپ شده در صفحه سوسه (روزنامه قدس ۱۱/۵/۸۶)

چطوري پروانه بشم؟!

ارژنگ حاتمي

 

يكي بود يكي نبود، كرمي بود كه هميشه آرزو داشت پروانه شود، كرم قصه ما هر شب در خواب مي ديد كه بالهايي رنگارنگ دارد و پرواز مي كند. يك روز كرم قصه ما خزيد و خزيد تا ايمكه به سوسكي برخورد كه كنار تنه درختي نشسته بود و زرت زرت  گريه مي كرد، (اصولاً صداي گريه سوسكها اين طوريه!)، كرم از سوسك پرسيد:«چي شده؟ چرا گريه مي كني؟ چرا از سرت خون مي ياد؟»

سوسك گفت:«با شوهرم، آقا موشه، دعوا كردم، اونم با يه تله موش محكم زد تو سرم، منم مهريه ام را گذاشتم اجرا تا حالش گرفته بشه!»

كرم پرسيد:«تو نمي دوني من چطوري مي تونم پروانه بشم؟»

سوسك يكدفعه دلش را گرفت و هارت هارت خنديد (سوسكي كه صداي گريه اش زرت زرت باشه،حتما صداي خنده اش هارت هارته!) و به كرم گفت:« تو يه كرم سيب هستي، از همين درخت برو بالا و سيب بخور، ديگه هم از اين حرف هاي الكي نزن!»

كرم هم چون خيلي گرسنه بود، رفت بالاي درخت و كله اش را توي يك سيب فرو كرد. اما هنوز يكي - دو گاز بيشتر نزده بود كه دلش درد گرفت. همين طور كه از دل درد به خودش مي پيچيد، باز صداي گريه اي شنيد. سرش را از سيب در آورد و چشمش به يك زنبور كوچولو افتاد. پرسيد:«چرا گريه مي كني زنبور كوچولو؟»

زنبور كوچولو گفت:«مامانمو گم كردم.»

كرم پرسيد:«تو نمي دوني من چطوري مي تونم پروانه بشم؟»

زنبور كوچولو هر هر خنديد و گفت:«تو يه كرم دندون هستي، بايد بري توي دهان آدمهايي كه مسواك نمي زنن و دندانهايشان را بخوري!»

در همون لحظه پيرزني از راه رسيد و سيبي را كه كرم روي آن بود، از درخت كند و گاز زد و كرم قصه ما افتاد توي دهان پيرزن! كرم وقتي ديد همه دندون هاي پيرزن زرد شده و اهل مسواك زدن نيست، دو- سه گاز محكم به دندانهاي پيرزن زد. پيرزن شروع كرد به گريه كردن و به دنبال آن كرم قصه ما هم زد زير گريه! چون فكش بدجوري درد گرفته بود. بعد، از دهان پيرزن بيرون آمد و شروع كرد به معذرت خواهي. اما پيرزن گفت:«من از دندان درد گريه نمي كنم،دلم براي بچه هايم تنگ شده، ولي نمي تونم برم پيش آنها، چون توي راه يك عالمه جونور زورگير هست!»

كرم از پيرزن پرسيد:«راستي تو نمي دوني من چه طوري مي تونم پروانه بشم؟»

پيرزن خنديد و گفت:«تو يه كرم كتاب هستي و بايد صبح تا شب بري لاي كتابها و ورقه هايشان را بخوري!»

كرم قصه ما يك كتابخانه پيدا كرد و رفت لاي اولين كتاب. اما همين كه خواست اولين گاز را بزند، كلمات كتاب توجهش را جلب كردند و از آنجا كه كرم قصه ما يك كرم باسواد بود، شروع كرد به خواندن:«آقا موشه به خاله سوسكه گفت: اگه دعوامون بشه تو رو با اين دم نازك و لطيفم مي زنم!» كرم كه از حرف آقا موشه خوشش اومده بود بقيه داستان را هم خواند و به اين نتيجه رسيد كه آن كتاب براي خورده شدن حيف است! بعد كتاب «كدو قلقله زن» و «هاچ، زنبور عسل» را هم خواند اما هيچ كدامشان را نخورد!

كرم قصه ما كه حسابي كتاب خوان شده بود بعد از چند وقت رفت پيش خاله سوسكه و گفت:«آهاي خاله سوسكه! ديگر گريه نكن، برو به شوهرت بگو از اين به بعد اگه دعواتون شد، تو را با دمش بزنه تا دردت نگيره!»

بعد هم رفت پيش پيرزن و بهش گفت:«يك كدو را خالي كن و برو داخل آن، بعد آن قدر قل بخور تا برسي به خونه بچه هايت!»

كرم قصه ما بعد از آن دوباره رفت سراغ كتاب خواندن و بعد از مدتي به اين نتيجه رسيد كه مي تواند داستان بنويسد. پس شروع كرد به نوشتن يك رمان. اتفاقا رمان او با استقبال زياد كتابخوانها مواجه شد و به اين ترتيب كرم قصه ما فهميد كه از اول هم يك كرم نويسنده بوده و ديگر حاضر نشد جايش را با صد تا پروانه هم عوض كند!

 

چاپ شده در مجله بچه ها گل آقا (شماره 362)

واحد پيشگيري از مصرف مواد مخدر ستون آزاد تقديم مي كند:

ارژنگ حاتمي

 

يك داستان غم انگيز

داستان ما داستان يك دانشجو است كه توانست در 5 ترم فارغ شود، اميدواريم داستان هيچ كدام از شما به مانند اين داستان نباشد؛

 

ترم اول: خوشحالي- شادي- قبول شدم- «تبريك»- كيف سامسونت- كلاس گذاشتن- خودبزرگ بيني- اعتماد به نفس كاذب- بحث سياسي، فرهنگي- آدم حسابي- فرهيختگان جامعه- نخبگان مملكت- آينده سازان كشور- روزنامه- جزوه- كتاب- درس- نت برداري- حضور، غياب- صندلي رديف اول- سرچ تحقيق در سايت گوگل- اميد به آينده- تلفن به مامان:"مامان! دانشگاه خيلي خوبه!"

 

ترم دوم: سلام- خوبي؟- دختر،پسر- اكبري- صالحي- احمدي- اين خوبه- اون بهتره- انتخاب اصلح- فردا قشنگه- حضور،غياب- آيينه- آب شونه- عطر- ادكلن- آينه- گرفتن جزوه- صندلي رديف وسط- بازم سلام- چت- اوه آخر ترمه!- شب امتحان- معدل 12- تلفن به مامان:"مامان! دانشگاه بد نيست!"

 

ترم سوم: تريپ پروانه اي- ندا- كافي شاپ- قرار- نيومد-قرار- ايندفعه اومد- ضدحال- رفت(به همين راحتي!)- غصه- دلتنگي- افسردگي- دوست بد- سيگار- كلاس دودره- واسه من هم حاضر بزن- شب امتحان- جزوه ندارم- تقلب- ده- مشروط- تلفن به مامان:" ميگذره!"

 

ترم چهارم: مخ زدن- نگين- افسانه- آرزو- الميرا- رديفه!- خونه[    ]- سيگار- دود- بنگ- حوصله ندارم- بي خيالي- غيبت- غيبت- غيبت- صحبت با استاد- تقلب- ده- اتاق استاد- مشروط- مامان زنگ مي زنه:"پسرم خوبي؟!"

 

ترم پنجم: خواب- بيداري- خونه- سيگار- بي حوصلگي- زغال خوب- شيشه- تبديل شدن به يك رفيق ناباب براي بقيه- خواب- بيداري- خونه- شيشه- بي حوصلگي- ذغال خوب- خواب ... خواب ... خواب ... خواب ... – نه انگار بيدار بشو نيست، مرده!!- از مرده شور خونه تلفن به مامان:"بياين،بچه تون رو ببرين!"

 

و اينگونه بود كه اين دانشجو در پنج ترم توانست فارغ شود ... البته از زندگي!!

 

 

كنكور خبري- تحليلي ستون آزاد

ارژنگ حاتمي

 

1- چرا در شبي كه اعلام شد بنزين سهميه بندي مي شود مردم به پمپ بنزين ها هجوم بردند؟

الف- چون تقويم هايشان تقلبي بوده و فكر مي كردند چهارشنبه سوري است.

ب- چون تكرار بازي فوتبال ايران- استراليا را ديده بودند و فكر تيم ملي به جام جهاني رفته است.

ج- چون فكر مي كردند در پمپ بنزين ها "شوله" مي دهند!

د- هيچ كدام

 

2- از سه جمله زير چه نتيجه اي مي گيريد؟

- رئيس دانشگاه پيام نور در گفت‌وگو با فارس: «تمام داوطلبان كنكور امسال قبول مي‌شوند

- ايجاد رشته «گزسازي» در دانشگاه جامع علمي كابردي!

- كارشناس شورايعالي اطلاع رساني در كارگروه بازي‌هاي رايانه‌اي گفته اند:«دانشگاه بازي‌هاي رايانه‌اي» بايد تأسيس شود

الف – كنكور هم كنكورهاي قديم!

ب- با اين همه دانشجو، شاهد كمبود رشته تحصيلي هستيم، و امكان دارد در آينده رشته هايي همچون:«مرده شوري»، «ميخ راست كني!»، «آب حوض كشي»،«FIFA 2008» و ... نيز به رشته هاي دانشگاهي افزوده شود.

ج- در حال حاضر ما سر كار هستيم!

د- همين كارا رو مي كنن بعد مي گن چرا سن ازدواج چهار،پنج سال بالا رفته!

 

3- از شنيدن كدام خبر زير بيشتر خوشحال شديد و چرا؟!

الف- جراحی مغز بدون بیهوشی امکانپذیر شد، زيرا در طي زماني كه مغزم رو درميارن و دارن جراحي اش مي كنن، مي تونم مطالب مفيدي براي نشريه ستون آزاد بنويسم!

ب- قطار شهری امسال در مشهد به حرکت در می آید، چون خيلي دوست دارم سوار قطار شـ ...

- اوهو! نمي خواد زياد خوشحال بشي دو روز بعد اعلام شد بهره برداري اش به تعويق افتاد ...

اِهه اِهه ... باورم نميشه ... من قطار شهري مي خوام!

ج- زنان 25درصد زباله تهران را جمع آوری میکنند، چون اين خبر ثابت مي كنه هنوز هم 75 درصد آشغال هاي تهران رو مردان جمع مي كنن!

د- افزایش مرخصی زایمان از 4ماه به 6 ماه، فكر كنم نيازي به توضيح نداشته باشه!

 

چاپ شده در نشريه ستون آزاد (شماره 21)

 

 

+ این طنزم را هم در سایت عصر ایران بخوانید:

برنامه جدید کوله پشتی

سينما خاورا

نمایش و تحلیل فیلم : تحول ارشميدس

 

معرفي فيلم: فيلم تحول ارشميدس ساخته «ديويد ونگوگ» است، اين فيلم محصول سال 2008 ميلادي است و هنوز در هيچ كدام از سينماهاي دنيا اكران نشده است، اما از آنجا كه ما كارمان خيلي درست است توسط پسرخاله مان توانستيم نسخه اورجينال اين فيلم را كش برويم و آنرا براي شما اكران كنيم.

 

نمايش فيلم:

ارشميدس به مغازه اي مي رود و از آنجا يك «كره زمين» مي خرد و به خانه مي برد:

-- آهاي ... چيه دو ساعته زل زدي به «كره زمين»، چرا شام نمي خوري؟!

- لحظه اي مجال بده، حس مي كنم در آستانه يك كشف بزرگ هستم، به اين كره خوب بنگر ...

-- خب ديدم، كه چي؟!

- گرد است، و حتما سازندگان اين كره آنرا از روي خود كره زمين ساخته اند، كشف كردم، كشف كردم ... زمين گرد است ...

-- آخه گاگول! اوني كه گرد بودن زمين رو بايد كشف كنه تو نيستي ، گاليله است.

- آها يادم آمد من بايد برق را اختراع كنم، سريع آن فازمترم را بياور!

-- نه ... تو آفتاب خورده تو سرت، بهتره بري يه دوش بگيري.

 

تحليل فيلم:

مجري برنامه: اين فيلم تنها ساخته با ارزش ديويد ونگوك است، او علاوه بر اين فيلم ها آثاري همچون «گلابي چرا خوابي؟!»، « و چرا تنبان من سوراخ است؟!» را كارگرداني كرده است.

كارشناس برنامه: اين فيلم با يك نماي باز از مغازه اي شروع مي شود كه ارشميدس از آن يك كره مي خرد، در گوشه سمت چپ اين نما ما تبليغات شركت ايرانسل را مي بينيم.

مجري برنامه: و خب اين نشانه اي است از دور بودن انسانها در اين قرن، و اين موضوع كه ديگر هيچ كس صداي كس ديگري را نمي شنود،

كارشناس برنامه: و اختلالات شخصيتي ارشميدش و مواجه شدنش با من برتر، كه خود را گاليله مي پندارد، تماما نشان دهنده اين است كه تا چه ميزان كانون خانواده در روان يك آدم تاتير دارد وارشميدس آنقدر تنهاست كه براي پر كردن خلاهاي عاطفي خود اقدام به خريد يك كره زمين مي كند،

مجري برنامه: و اين كره سمبل هفت ميليارد انسان است، و در اين سكانس كارگردان مي خواهد فرياد بزند كه ارشميدس در ميان اين هفت ميليارد انسان تنهاست، آقاي كارشناس لطفا اشكاتون رو پاك كنيد و بحث رو ادامه بديد.

كارشناس برنامه: در سكانس هاي پاياني فيلم كه ارشميدس به حمام مي رود ...

مجري برنامه: و البته من اين توضيح رو بدم ما اين سكانس هاي پاياني رو حذف كرديم، كه وجداني حق هم داشتيم حذف كنيم، ببخشيد آقاي كارشناس ادامه بدهيد،

كارشناس برنامه: ارشميدس ابتدا وان را پر از آب مي كند و سپس داخل آب مي شود، آب بالا مي آيد، اما ارشميدس متوجه پر شدن وان نمي شود، و شير آب را نمي بندد، تا اينكه آب قطع مي شود و «قطره» مي آيد و چهارتا ناسزا بار ارشميدس مي كند، و فيلم همين جا به اتمام مي رسد.

مجري برنامه: و همين اتمام يكباره و مزخرف فيلم مورد توجه تمام منتقدان شده است، اكثر منتقدان بر اين باورند كه اين پايان مزخرف از آنجا كه تناسب خوبي با باقي فيلمنامه دارد يكي از شاهكارها در عرصه فيلم سازي نوين است.

كارشناس برنامه: راستي آقاي كارشناس اين پسرخاله تون مي تونه فيلم سنتوري رو واسه ما پيدا كنه؟!

مجري برنامه: هه هه ... سنتوري اونهم اورجينالش با صداي خود چاوشي، اخراجي ها بدون حذفيات دو ساعت و ده دقيقه ... ديگه چي مي خواي؟!

 

چاپ شده در نشريه دانشجويي ستون آزاد (شماره 21)