هميشه قرصهايتان را سر وقت بخوريد

* نمايش و تحليل فيلم «شهربازي وي»

ارژنگ حاتمي

معرفي فيلم:
فيلم «شهربازي وي» ساخته «آقا فريبرز» است، «آقا فريبرز» اين فيلمش را نسخه آزمايشي فيلم قبلي اش (فيلم سرخ) مي داند، هر چند خودش هم نمي داند چطور اول خود فيلم اكران شده و سپس نسخه آزمايشي اش!، اين فيلم در ژانر دلهره-كمدي قرار مي گيريد، به طوري كه از فيلم «خوابگاه دختران» نيز فيلمي شادتر و مفرح تر است.vey

نمايش فيلم:
(از آنجا كه ما نمي توانيم فيلم را در صفحه روزنامه براي شما نمايش دهيم، برايتان خلاصه اي از آن را مي نويسيم!)
يكي بود يكي نبود، يك دختري بود كه معتقد بود اين روزها خواستگار پيدا نمي شه و بايد با اولين خواستگارت هر چند اسكول ( توضيح: اسكول نام پرنده اي است كه كمي تا قسمتي گاگول است) باشه، ازدواج كني!
يك روزي همين دخترخانم با دوستش داشتند فال قهوه مي گرفتند كه يه پسر خوش تيپ را ديدند، آقا پسر هم پس از انجام كمي حركات نمايشي با ماشين، به دخترخانم پيشنهاد ازدواج داد و در كمتر از يك هفته از آشنايي شون با هم ازدواج كردند!
بعداً قرص هايي كه پسر استفاده مي كرد، كمياب شد و آقا پسر قرصهاش رو سر وقت نخورد، در نتيجه قاطي كرد و زنش رو شكنجه داد، باباي زنش رو هم كشت، بعد دختره هم ديوونه شد و زد شوهرش رو كشت!

تحليل فيلم:
كارشناس : ها ها ها ... هه هه هه (صداي خنده)
مجري برنامه: آقاي كارشناس برنامه داره پخش مي شه ... نظرتون در مورد فيلم چي بود؟
كارشناس: اهم!(صداي سرفه)، بعله! اين فيلم يكي از آموزنده ترين فيلمهايي بود كه براي كودكان ساخته شده بود.
مجري برنامه: مي شه موارد آموزنده فيلم رو عنوان كنيد؟
كارشناس: بعله، من موارد آموزنده فيلم رو روي كاغذ نوشتم و براتون مي خونم:
1- درست است كه در عصر حاضر خواستگار گير نمي ياد، اما اين دليل نمي شود با هر اسكولي كه اومد خواستگاريت ازدواج كني!
2- تا يك بچه مايه دار،خوش تيپ و يا ماشين مدل بالا ديديد سريع خام نشيد!
3- قبل از ازدواج، از داماد محترم علاوه بر آزمايشهاي معمول، آزمايش سلامت رواني هم بگيريد، كه ديوونه هاي اين دوره زمونه هم كلي حرفه اي شدن براي خودشون!
4- وقتي يه نفر بهتون مي گه نخند، خب به حرفش گوش كنين! چون ممكنه آن چنان با ماهيتابه بزنه تو صورتتون كه بميريد!
5- هميشه قرصهاتون رو سر وقت بخوريد!
مجري: آقاي كارشناس فكر ...
( يك نفر به داخل استوديو مي آيد و در حال گشتن به دنبال يه چيزي است!)
مجري: كي اينو راه داده اينجا؟ آقا دنبال چي مي گردي؟!
م.مهدوي كيا : دندون من اينجا نيفتاده؟! شما پيداش نكردين؟!
مجري: با عرض پوزش از شما بينندگان، آقاي كارشناس فكر مي كنيد چرا ديدن اين فيلم براي افراد زير شانزده سال توصيه نشده بود؟
كارشناس: متأسفانه قرار بود در تبليغات اين فيلم عنوان شود ديدن اين فيلم به افراد بالاي  16 سال توصيه نمي شود كه به علت يك اشتباه تايپي كوچولو، شد افراد زير 16 سال!، در حقيقت اين فيلم براي گروه سني الف و ب ساخته شده است و افراد بزرگسال توانايي برقراري ارتباط با فيلم را ندارند.
مجري: نظر شما در مورد دست فرمان بازيگران اين فيلم چيست؟
كارشناس: دست فرمان نقش اول مرد كه عالي بود، ديدي چه دستي اي كشيد؟! من ديوونه اون صحنه خلاف رفتن مرد و در انتهاي فيلم دختره توي بزرگراه هستم، البته بايد قدرداني كرد از نويسنده فيلمنامه كه در فيلمنامه چيزي از گشت كنترل نامحسوس و همچنين پليس بزرگراه ننوشته بودند وگرنه ماشين پسره و دختره توقيف مي شد، در ضمن تهيه كننده فيلم هم شانس آورد فيلم قبل از سهميه بندي بنزين ساخته شد!
مجري: آقاي كارشناس نظر شما در مورد اينكه توي اين فيلم زياد بارون مي اومد چيه؟
كارشناس: خب استفاده از آب بارون بهترين راه براي آب بستن به فيلمنامه و كليت فيلم بود، نكنه توقع داشتيد براي آبكي كردن فيلم از آب معدني استفاده كنن؟! مي دوني چقدر خرجش مي شد!!
مجري: به عنوان حرف آخر اگه توصيه اي به بيننده هاي عزيز داريد، بگوييد؟
كارشناس: چند روزي بيشتر تا اتمام مهلت تكميل اظهارنامه هاي مالياتي نمانده، بياييد ...
كارگردان: كات آقا كات ... آقاي كارشناس برنامه ما چه ربطي به ماليات داره؟!
كارشناس: آخه «نويسنده مطلب» گفت يه جوري توي صحبتها از ماليات هم حرفي بزنم.
كارگردان: عجب آدم بي جنبه ايه ها! حالا خوبه توي دومين جشنواره مطبوعات و خبرگزاريها در حوزه ماليات در بخش طنزش دوم شده، اگه اول شده بود چه كار مي كرد!!

چاپ شده در روزنامه قدس

+ این چند طنزم را هم در سایت عصر ایران بخوانید

فتو کاتورهای عصرایرانی

چند ليتر بنزين مي گيري بكشي كنار؟!

خواندن اين مطلب به افراد زير 16 سال توصيه نمي شود!

قلعه نوعی هم طناز خوبیست!

 

این بگو مگو را هم در سایت گل آقا بخوانید:

+ بگو مگو با اهالی وبلاگستان(سایت گل آقا)

تفسير شعر!

ارژنگ حاتمي

 

در اين مطلب قصد داريم شعر معروف «يه توپ دارم قلقليه» را مورد بررسي قرار دهيم تا متوجه شويم شاعر اين شعر قصد داشته چه مفاهيمي را به ما منتقل كند:

 

يه توپ دارم قلقليه:

توپ: جسمي كروي كه بيشتر وقتها جنسش از چرم يا پلاستيك است. البته برخي مواقع بچه هاي نسل سومي كلمه توپ را در معناي «درست و حسابي» هم به كار مي برند!

قلقلي: بازيگر برنامه كودك كه با وجود داشتن زبان، سالهاست كه حرف نمي زند!

تفسير: از آنجا كه شاعر آدم نديد بديدي است در همان بيت اول داشته هايش را به رخ مخاطب كشيده و مي گويد يك عدد توپ دارد، و از آنجا كه فكر مي كند همه مثل خودش آي كيو پايين هستند توضيح مي دهد كه توپش قلقلي است؛ آخه يكي نيست بگويد مگه توپ مكعب يا مربع هم داريم؟!

 

سرخ و سفيد و آبيه:

تفسير: از آنجا كه شاعر تحت تاثير كلاس هاي كنكورش بوده پاسخ اين سئوال را كه توپش چه رنگي است، در قالب سه گزينه الف- سرخ  ب- سفيد ج آبي مطرح كرده است!

 

مي زنم زمين هوا مي ره:

هوا مي ره: يعني هوا مي رود. گفته مي شود بعد از «رفتن هوا» خلا به وجود مي آيد كه در اين صورت زندگي در چنين شرايطي، محال است!

تفسير: اين مصرع كمي اشكال مفهومي دارد و فاقد ساختار منطقي است. شاعر در اينجا مي گويد:« مي زنم زمين هوا مي ره»، حال غير از اينكه زدن توپ به زمين، چه ربطي به «رفتن هوا» دارد، اين سئوال نيز براي مخاطب مطرح مي شود كه هوا كجا مي رود؟ البته در نسخه هاي قديمي آمده است: «مي زنم زمين برقا مي ره!» كه اين اتفاق به خاطر آن بوده كه بعد از اثابت توپ به زمين شي ء گرد مورد نظر به سمت بالا حركت و در نهايت به لامپ برق برخورد مي كرده. در مجموع ما از اين بيت نتيجه مي گيريم نبايد در خانه توپ بازي كنيم!

 

نمي دوني تا كجا مي ره:

تفسير: شاعر در اينجا يك نظريه علمي را مطرح مي كند و آن اينكه وقتي توپش را به زمين مي زند و هوا مي رود، در اثر بوجود آمدن خلا، توپش به دوردستها مي رود، طوري كه خود شاعر هم نمي داند كجا رفته است!(توضيح: رابطه بين بوجود آمدن خلا و دور شدن توپ در اين مطلب نمي گنجد و نيازمند پاس كردن شونصد واحد فيزيك اتمي است!)

البته در برخي نسخه هاي قديمي در ادامه اين مصرع كه «مي زنم زمين برقا مي ره» آمده است كه «نمي دوني تو كجا مي ره؟». بديهي است كه به علت تركيدن لامپ، خانه تاريك شده است و شاعر نمي توانسته توپش را پيدا كند، به همين خاطر دست به دامن مخاطب شده و از او مي پرسد:« نمي دوني تو [توپ من] كجا مي ره؟!»

 

من اين توپو نداشتم:

تفسير: معلوم است كه شاعر در اينجا توانسته توپش را پيدا كند، زيرا با اشاره به توپش مي گويد: من «اين توپو» نداشتم. همينجا پيدا شدن توپ را به اين شاعر عزيز تبريك مي گويم!

 

مشقامو خوب نوشتم:

تفسير: احتمالا شاعر كاري را بر خلاف امور گذشته انجام داده چون آن را با ذوق و شوق بسيار تعريف مي كند!

 

بابام بهم عيدي داد:

تفسير: پيام شاعر اين است كه مشقهايتان را تنها در ايام عيد خوب بنويسيد تا زحماتتان هدر نرود و پدرتان به شما يك عيدي توپ بدهد!

توضيح نه چندان ضروري: توپ در جمله فوق به معناي «درست و حسابي» است.

 

يه توپ قلقلي داد:

تفسير: پيداست شاعر آي كيو درست و حسابي نداشته، چون هم مشقهايش را خوب نوشته و هم ايام عيد بوده، اما او به يك توپ رضايت داده؛ من اگه به جاي او بودم به كمتر از پلي استيشن راضي نمي شدم!

 

 

نتيجه گيري اخلاقي: خانه جاي توپ بازي نيست!

نتيجه سياسي: ايام عيد زمان مناسبي براي انجام مذاكرات است!

 

 

چاپ شده در هفته نامه بچه ها گل آقا ( شماره 360)

 

 

 

 

 

+ دو روزي در مشهد نبودم، البته جاي بدي نرفته بودم، در تهران بودم و در اختتاميه دومين جشنواره مطبوعات و خبرگزاري ها در حوزه ماليات شركت كردم، در بخش طنز دوم شدم، مطلب هم این بود!

هر چند به خاطر نشستن روي صندلي اتوبوس به مدت سي و يك ساعت، تبديل به لوح فشرده (آنهم ام پي تري!) شدم، اما گرفتن سكه ها باعث شد اصلا احساس خستگي  ... نه نه ... اشتباه شد، اما ديدن برخي دوستان در تهران خستگي تمام راه را از تنم در آورد ;-)

يعني منه كله مكعبي هم مي تونم دانشجو بشم !!

ارژنگ حاتمی

رئيس دانشگاه پيام نور در گفت  و گو با فارس: «تمام داوطلبان كنكور امسال قبول مي شوند.»
- اظهارنظرات برخي افراد پس از اعلام خبر فوق:
يك بچه درس خون: ها؟! يعني من 13 سال سر كار بودم؟!
يك بچه درس نخون كه در شرف انجام يك امر خير بود: نه ... من نمي خوام ادامه تحصيل بدم!
پي نو كيو: آخ جون! پس قبل از اتمام قسمت پنجاه و دوم هم مي تونم برم دانشگاه!
پاپ اسفنجي: يعني منه كله مكعبي هم مي تونم دانشجو بشم؟!
يانگوم: ايول! حالا ميرم دانشگاه ادامه تحصيل ميدم، ميشم بانوي اول دربار، حال اين «بانو چويي» پدر سوخته رو مي گيرم!
كنكور: اي بابا ... اين چه وضعشه؟ چرا هي شخصيت و اعتبار ما رو زير سؤال مي برين؟! اين روزا ديگه هيچكي از ما حساب نمي بره ... اِهه ... اِهه ... (اِهه اِهه، صداي گريه است، توضيح نگارنده!)
... اَ ....اَ ... (صداي جيغ!)، فكر كنم اين فرد از خوشحالي داره جيغ مي زنه!(ايضاً توضيحات نگارنده)
- اَ ... از خوشحالي نيست، سوسك ديدم!
در ادامه خبر از قول رئيس دانشگاه پيام نور مي خوانيم:«هم زمان با اعلام نتايج كنكور، دانشگاه پيام نور خبري را اعلام مي كند كه بر اساس آن پذيرفته نشدگان دانشگاهها جذب دانشگاه مي شوند.»
در همين رابطه يكي از مسؤولان دانشگاه غير تعطيل( و يا به عبارتي همان دانشگاه غيركوپني!) گفت: اين نامرديه! چرا مشتريهاي ما رو تور مي كني؟!
حالا كه بحث دانشگاه و دانشجو شد اين خبر را هم بخوانيد:
كارشناس شوراي عالي اطلاع رساني در كار گروه بازيهاي رايانه اي گفته اند:«دانشگاه بازيهاي رايانه اي» بايد تأسيس شود.
برخي آگاهان اعلام داشتند با توجه به آنكه قرار شده همه دانشجو شوند و در نتيجه ما با كمبود استاد و كلاس و حتي رشته تحصيلي مواجه مي شويم، اين بهترين پيشنهاد ممكن است، زيرا احتمالاً كلاسهاي اين دروس در گيم نتها برگزار مي شود، و ثانياً چيزي كه در اين زمينه زياد داريم استاد است، يكيش خودم! عمراً هر كي تونست در FIFA2008  ازم ببره!

بيا با هم بريم دبي !دبي !دبي!
گوهر خيرانديش:«فيلم نقاب ساخته شده، براي اين كه بتواند آموزنده باشد.»
برخي آگاهان موارد زير را نكات آموزنده اين فيلم دانسته اند:
1- ما با ديدن اين فيلم مي آموزيم كه هر فيلمي ارزش ديدن ندارد!
2- ما با ديدن اين فيلم مي آموزيم انسان علاوه بر جائزالخطا، جائزالغفلت هم هست!
توضيح: وزارت ارشاد طي بيانيه اي ضمن پوزش از مردم اعلام كرد: اين فيلم در اثر غفلت برخي افراد در وزارت ارشاد مجوز اكران گرفته است. (البته پس از مدت زمان كوتاهي وزارت ارشاد در بيانيه ديگري اعلام كرد: بيانيه اوليه در اثر غفلت منتشر شده و ما پوزشمان به خاطر سي دي قاچاق(اصلاح نشده) اين فيلم است!)
3- ما با ديدن اين فيلم آموختيم «دبي» شهر خوبي است و الكي نيست كه مي گويند:«بيا با هم بريم دبي !دبي !دبي!»
4- با ديدن اين فيلم كشف كرديم به اندازه آدمها راه است براي پولدار شدن !اگر يه رفيق خوشتيپ داشته باشيم ( و يا خودمان خوشتيپ باشيم) مي توانيم با انجام پروژه هايي مشاركتي، دست به كاري بزنيم كه هم فال است و هم تماشا و همچنين پردرآمد!
... البته اين فيلم موارد آموزنده ديگري هم داشت كه چون بدآموزي دارد ما نمي گوييم!

بگيرينش ... خودشه ...
فرهاد رهبر در مناظره شبكه دوم سيما :«دولت نهم وارث بدهي 500 ميليارد توماني آموزش و پرورش بود.»
ستاري فر در مناظره با فرهاد رهبر: «دولت خاتمي هيچ ديني به معلمان و پرستاران نداشت.»
كمي سرمان را مي خارانيم! اگه دولت خاتمي ديني به معلمها نداشته، پس چه طوري دولت نهم وارث 500 ميليارد بدهي بوده؟! كمي ديگر هم سرمان را مي خارانيم و احتمال مي دهيم كه شايد اين بدهي از جاي ديگري ناشي شده است ...
- بگيرينش ... خودشه ...
-- سوء تفاهم شده، من داشتم طنز مي نوشتم، اين تلفن همراه مسؤول صفحه هم كه دستمه، نمي خواستم بدزدم، داشتم يواشكي اس ام اس هاي توپش رو واسه همراه خودم مي فرستادم ...
- اين حرفا چيه مي زني ... طبق تحقيقات ما تو باعث و باني اون بدهي  500 ميلياردي به معلمها هستي!

رسيدن به نقطه صفر
رئيس هيات مديره جديد باشگاه استقلال: هدف ما در استقلال رسيدن به نقطه صفر است!
و آگاهان معتقدند به همين خاطر «ناصر حجازي» به عنوان سرمربي استقلال انتخاب شده است!

به اين ميگن مديريت شهري!
- بهره برداري از قطار شهري مشهد باز هم به تعويق افتاد. (روزنامه خراسان 10/4/86)
- طرح ترافيك مشهد قبل از اجرا متوقف شد. ( روزنامه قدس 10/4/86)
فكر كنم اين دو خبر نيازي به توضيح و نوشتن طنز نداشته باشند!

روزنامه قدس

 

+ این طنزم را هم در عصر ایران بخوانید: شما يك پيرزن جلف هستيد!

كارت هوشمند سوخت چيست؟

  يا
پاسخي به اين سؤال كه :«ها اي كارت هوشمند سوخت كه وگفتي يعني چه؟!»

* ارژنگ حاتمي

همان طور كه از نامش پيداست "كارت هوشمند سوخت" نام يك نوع نوشابه، چيپس و يا بستني جديد نيست، بلكه نام يك نوع "كارت" است، در ابتدا شايع شده بود اين كارت همان كارت تلفن است كه به واسطه هوش زيادش ادامه تحصيل داده است، اما بعدها مشخص شد برخلاف اين ادعا اين كارت نه تنها هوش زيادي ندارد و "هوشمند" نيست، بلكه سواد درست و حسابي هم ندارد؛ زيرا اگر هوش و يا سواد داشت در موقع ارسال به آدرس صاحبش، مسيرها را بدرستي مي رفت و به مقصد مي رسيد و مردم مجبور نمي شدند براي جويا شدن از احوالش به صد تا سايت و دفتر پست مراجعه كنند و مدام به اين ور و آن ور تلفن بزنند.
در مورد وجود كلمه "سوخت" در نام اين كارت در بين كارشناسان اختلاف نظرهاي اساسي وجود دارد:

1-نظريه سوختن كله: برخي كارشناسان و همچنين گروهي از كله پزان معتقدند با توجه به هوش كم اين كارت( كه توضيح داده شد)، مردم مجبور بودند براي دريافت اين كارت در هواي گرم در صف بايستند و هي به اداره پست و ... مراجعه كنند و در نتيجه كله هايشان در زير آفتاب داغ مي سوخت و به همين علت اين كارت، به كارت هوشمند سوخت مشهور گرديده است.

2- نظريه سوختن دل: برخي كارشناسان و گروهي از افراد خانواده دوست نيز با رد اين نظريه علت نامگذاري اين كارت را اين گونه بيان كرده اند كه با توزيع اين كارت بالاخره يك روزي ( و شايد هم شبي) بنزين سهميه بندي مي شود و بدين ترتيب نمي شود خانواده را سوار ماشين كرد و در شهر و كشور گرداند و با توجه به اينكه يكي از بزرگترين تفريحات و سرگرميهاي مفرح ما ايرانيها ماشين سواري و ايضاً سوزاندن بنزين است، آدم دلش به حال زن و فرزند و نيز خودش مي سوزد كه بزرگترين سرگرميشان را از دست داده اند.

3- نظريه سوختن جاهاي ديگر: گروهي ديگري از كارشناسان كه البته هنوز مدارك كارشناسي خود را براي ما ارسال نكرده اند نيز بر اين باورند كه با توزيع اين كارت و سهميه بندي بنزين، بالاخره شما مجبور مي شويد مقداري بنزين مازاد بر سهميه ( كه يحتمل چهارصد، پانصد تومان است) هم بزنيد و آن وقت در جايي از بدن احساس شديد سوختگي مي كنيد و تازه مي فهميد كه به چه علت به اين كارتها مي گويند كارت سوخت!

گفتني است، منظور اين كارشناسان از "جايي از بدن" يحتمل سوختن قلب در نتيجه زدن سكته ناقص مي باشد!
طبق آخرين اخبار، اين كارت در حال حاضر بر اثر اظهارنظرات متناقض مسؤولان در مورد زمان رسمي سهميه بندي بنزين دچار كمي تا قسمتي سردرگمي، آلزايمر و ايضاً بحران هويت شده است، به اميد سلامتي هر چه زودتر براي اين كارت!

چاپ شده در روزنامه قدس

 

+ این چند طنزم را هم در سایت عصر ایران بخوانید:

نسخه جديد فيلم تايتانيك با حضور خاتمي

دسيسه هاي بانو چويي(در باب ايرانسل، نقاب و پخش سي دي غيراخلاقي منتسب به يانگوم )